آسمان علم


 
  گفتگویی با خودم ...

#گفتگو

سلام خودم، مدتی است با تو سخن نگفته‎ام و تورا به حال خودت رها کرده‎ام. به تو اجازه داده‌‎ام بدون مشورت با من هر کار که می‎خواهی بکنی. درس‎هایت را فراموش کرده‎ای و فقط به بازی‎های این دنیا فکر می‎کنی، خیال‎بافی می‎کنی، هر روز آرزوهای جدید می‌سازی و روی هم تلنبار می‎کنی. کمی فکر کن خودم، آرزوهای تو امیدهای شیطان است برای بردن تو، نه کشاندن تو با صورت به سوی دوزخ.  کمی فکر کن، آخرین بار که با تو سخن گفتم یادت هست، به تو گفته بودم که خدای تو و من، من و تورا برای بازی‌های کودکانه، بهانه‌های واهی، فرار از کلاس‎های درس نیافریده است، خدای من و تو، تو و مرا آفریده که در کلاس‎های خوشی‎ها و ناخوشی‎ها در جستجوی او، اورا بیابیم، نخواسته است که سر کلاس بازی‎های کودکانه به دنبال اسباب‎بازی بگردیم. می‎دانی که چه می‎گویم، آرزوهای تو وسایل بازی تو در این دنیایند. اسباب‎بازی‎هایت را بشکن و خودت را از شرّ آن‎ها خلاص کن، خدای تو برای تو چیز کران‎بهاتری دارد، او برای تو معرفت دارد. کمی فکر کن. بار دیگر که آمدم دلم می‎خواهد تورا فکور ببینم، نه در حال بازی، شأن تو بازی‌کردن نیست.

 

موضوعات: موعظه
[جمعه 1396-10-22] [ 08:30:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  دفتر عقاید ...

#عقاید

#خاطرات

زمان مدرسه دفتر خاطرات مد بود. نزدیک آخر سال که می‎شد، همه‎ی دخترها دفترهایشان را به یکدیگر می‎دادند که برایشان یادگاری بنویسند، به معلم‎ها هم می‎دادند و آن‎ها نیز برایشان نصحیت‎های مادرانه می‎نوشتند. اسم دفتر من دفتر خاطرات نبود، من اسمش را گذاشته بودم دفتر عقاید، زیرا دوستان، همه، نظرشان را درباره‎ی یکدیگر می‎نوشتند. یادم می‎آید یکی از معلم‎هایم از این اسم خیلی خوشش آمد.

کاش هنوز هم دفتر عقاید داشتم و جرأت می‎کردم به دوستانم بدهم که برایم یادگاری بنویسند، که نقدم کنند، نظراتشان را بگویند یا لااقل خودم برای خودم می‎نوشتم و خودم را نقد می‎کردم. آن‎موقع نمی‎فهمیدم که کار ما بچه‎ها شکل کوچکی از محاسبه‎ی نفس است، اما حالا که می‎فهمم شهامت محاسبه ندارم که اگر داشتم حتما آدم بهتری بودم.

موضوعات: خاطرات
 [ 08:11:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  دلم خدا می‌خواهد ... ...

#دلتنگی_برای_خدا

دلم خدا می‎خواهد، خدای مهربان می‎خواهد، خدای شافی، رازق، خدای غفار می‎خواهد. دلم برای خدا تنگ شده است، برای خدای رحمان، رحیم، خدای نعمت‎دهنده تنگ شده است.

نه این‎که از خدایی خدا کم شده باشد، از قابلیت من کاسته شده، دیگر مهربانیش را درک نمی‎کنم. دیگر قابل رحمانیت و رحیمیتش نیستم.

اما نه خدایی که من می‌شناختم به قابلیت بنده‎اش نگاه نمی‎کرد، فاعلیت او همیشه بندگانش را می‎بیند و با مهربانیش نوازش می‎کند.

همین‎که دلم برایش تنگ شده، یعنی او مرا در آغوش خودش پذیرفته، من باید از شوق دیدار او بگریم، نه غرق تماشای عظمتش شوم.

خدای من خیلی زود دلتنگیم را جبران کرده است، نیازی هم به تلفن و پیامک و ایمیل ندارد. تلگرام هم که قطع شود، مهم نیست. مهم این است که بخواهی با او حرف بزنی. مسئول دفتر هم نمی‎خواهد، وقت قبلی هم لازم نیست، برایت کلاس نیم‎گذارد.

خدای زمان آدم علیه‎السلام با خدای زمان من یکی است، با پیشرفت تکنولوژی تغییر نمی‎کند و هیچ‎وقت ثابت نیست. او در آسمان و زمین همه‎ی دنیا یکسان حکم می‎کند، ترازوی عدلش از ترازوی فضلش پیشی نمی‎گیرد، صفاتش همیشه در کار است و هرکس به مناسبت احوالات خودش اورا به صفتی می‎خواند. مثل من که الان صفت غفاریت و ستاریتش مرا به شوق آورده است و امید به این‎که مرا ببخشد و عیوبم را بپوشاند. خدایا کمی مغفرت، می‎دهی که اگر ندهی دستم از همه‎چیز کوتاه است.

موضوعات: مناجات
[پنجشنبه 1396-10-21] [ 07:49:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  عصر یخبندان ...

#یخبندان

وقتی شنیدم که امام زمان علیه‎السلام که ظهور کنند، آن‎قدر نعمت افزون می‎شود که امام به مردم می‎فرماید: بیایید و این غذاها را ببرید، همان چیزی‎که برایش می‎جنگیدید، تعجب کردم. نمی‎دانم این کلام حضرت خواهد بود یا نه. مطلبش را در کتب احادیث پیدا نکردم. اما همیشه این جمله برایم سخت بوده است، یعنی زمانی می‎رسد در آخرالزمان که آدم‎ها به دنبال غذا بدوند و بجنگند. اما این‎را وقتی فهمیدم که شنیدم افرادی میلیاردها اختلاس می‎کنند و بچه‎ی برخی دیگر به خاطر گرسنگی سقط می‎شود. ما نیز فقط می‎توانیم برای مادری که چند ماه گرسنگی کشید و بعد هم بچه از دست داد، مادریش آغاز نشده تمام شد، و افسردگی ازدست دادن بچه‎اش اشک بریزیم.  آیا این عصر یخبندان قلب‎ها نیست که بیاید و حق مادری را به بانک‎های آن سوی دنیا بسپرد و برود و چه بکند؟! بیچاره نمی‎داند که مرگ فقط برای دوستان و آشنایان و عزیزان نیست، مرگ می‎آید و انسان را می‎برد و مالش را می‎گذارد که وارثانش آن‎را بخورند و مادر دیگری را در عزای کودکش بنشانند. اف بر این قلب‎های عصر یخبندان سرمایه‎داری.

موضوعات: بی‎اخلاقی
[چهارشنبه 1396-10-20] [ 10:40:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  میان‎بر ...

#راه_میان‎بر

برای رسیدن به خدا لازم نیست خرقه‎ی طریقت به تن کنی و نردبان شریعت را بالا بروی که به طریقت برسی و بعد حقیقت را درک کنی که بشوی فنای فی‎الله. برای رسیدن به خدا فقط کافی است با او باشی. با او که باشی نردبان نمی‎خواهی، زیرا او همین نزدیکی است، از رگ گردن به تو نزدیک‎تر است. با او که باشی لازم نیست مرید داشته باشی و مراد باشی، زیرا مراد اوست و تو فقط مرید او هستی. برای این‎که با خدا باشی، لازم نیست به خانقاه بروی که به تو بگویند چگونه از آن‎ها پیروی کنی، دست و پایشان را ببوسی که به خدا برسی و بعد هم نرسی و پشیمان شوی، کافی است که به حدیث انی تارک فیکم الثقلین توجه کنی. آن‎ها تورا سالم به منزل می‎رسانند و تو در جوار حضرت حق اورا درگ می‎کنی، دیگر لازم نیست مانند منصور بانگ دروغین اناالحق بزنی و رسوای دو عالم شوی.

موضوعات: اخلاق
[سه شنبه 1396-10-19] [ 10:45:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  خلقت آدم علیه‌السلام ...

#خلقت_آدم_علیه_‎السلام

در قرآن، انسان ازخاک آفریده شده است و پس از آن خداوند به او می‎گوید باش پس او می‎شود. برای مثال: إِنَّ مَثَلَ عیسى‏ عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (آل‎عمران/59)؛ مثَل عیسى در نزد خدا، چون مثَل آدم است که اورا از خاک بیافرید و به او گفت: موجود شو. پس موجود شد.
سؤال: آفریده شدن انسان از خاک با کن فیکون چه تناسبی دارد؟ خداوند می‎توانست به خاک بگوید باش و او باشد. یعنی اراده کند این مشت خاک انسان شود و او هم انسان شود. این درحالی است که می‎فرماید: عیسی را مانند آدم از خاک آفرید سپس گفت باشد پس او شد. بعد ازخلقت از خاک فعل شدن رخ داده است، این شدن به چه معناست؟
پاسخ: کیفیت خلقت آدم این بوده که اجزایى از خاک جمع کرد و سپس به آن فرمان داد که باش و آن خاک به صورت و سیرت یک بشر تمام عیار، تکون یافت، بدون این‎که از پدرى متولد شده باشد. (ترجمه‎ی المیزان، ج3، ص333). همین پاسخ کوتاه نشان می‎دهد که خداوند اجزایی ازخاک را آماده می‎کند و اراده می‎نماید که این اجزا به انسان تبدیل شود، نه این‎که انسان را با خاک بیافریند و سپس به او بگوید باش. زیرا انسانی که شده دیگری نیازی به شدن ندارد. شدنِ انسان به زمانی تعلق دارد که خداوند اراده‎ی شدن اورا بکند.

موضوعات: ابلیس
[دوشنبه 1396-10-18] [ 11:28:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  ورزش قهرماني زنان ...

#ورزش_قهرمانی_ زنان

 سال‎ها پیش وقتی مدرسه می‌رفتم در یکی از برنامه‌های پرورشی، دختری را دعوت کردند که حرکات نمایشی یکی از ورزش‌های رزمی را اجرا می‌کرد، چه اجرای زیبایی! بسیار علاقه‎مند شده بودم که من نیز آن حرکات را انجام دهم. اما هیچ‌وقت مادرم اجازه نداد که باشگاه بروم و حسرت ورزش‎کارشدن را برایم ابدی کرد. منطق مادرم این بود که این ورزش‎ها به من صدمه می‎زند، دست و بالم را می‎شکند، یا مشتی به چشمم می‎خورد و دیگر هیچ. آهسته می‎گویم: هنوز هم دوست دارم کاراته یاد بگیرم.

 چندسالی است که تب رسیدگی به ورزش بانوان بالا گرفته است، سطح آگاهی خانواده‎ها افزایش یافته و همان‎طور که دخترانشان را به مدارس زبان انگلیسی می‎برند تا در آینده برای خودشان کسی شوند، یا آن‎ها را برای یادگیری پیانو از این سرِ شهر به آن سرِ شهر می‎برند، آن‎ها را به باشگاه ورزشی هم می‎برند تا در مسابقات مدال بیاورند و قهرمان ملی شوند.

 تبلیغات نیز در این زمینه بسیار گسترده است، چنان‎که از سویی به بانوان می‎گویند به ورزشگاه مردان بروند و بازی آن‌ها را از نزدیک تماشا کنند، تشویقشان نمایند و البته تشویق هم بشوند؛ این یعنی احترام گذاشتن به حقوق و آزادی زن. حال اگر دولت پافشاری کرد و اجازه نداد، بر طبل حقوق بشر نواخته می‎شود که وابانوانا! حق شما پایمال شده است.

 از سوی دیگر، به زنان تلقین می‎گردد به باشگاه‎های ورزشی بروند، در مسابقات شرکت کنند، قهرمان ملی بشوند و به مسابقات جهانی و المپیک راه پیدا کنند، مدال بیاورند و البته با حجاب اسلامی مدال هم بشوند!

 یک بوکسور خانم در مسابقات جهانی مشت می‎خورد، صورتش زخمی می‌شود ولی برای مدال می‌‎جنگد و قهرمان هم می‎شود. کاراته‎کار زن نیز برای مدال می‎جنگد، ضربه می‎خورد، حقش را می‎خورند و مدال نمی‌آورد. شمشیرزنی، کنفو، فوتبال و … نیز همین سرنوشت را دارند. ماه‎ها در اردوی تیم ملی و به دور از خانواده هستند که در مسابقات مدال بیاورند.

 عکاسان از حرکات بانوان ورزشکار عکس می‎گیرند، گزارش‎گران از بازی‎شان گزارش خبری تهیه و با آن‎ها مصاحبه می‎کنند و نتیجه‎ی آن‎را در اینترنت و بنگاه‎های خبری پخش می‎نمایند. تصاویرشان را که می‎بینی از حجاب اسلامی فقط یک روسری بر سر دارند.

 یکی از حسرت‎های بزرگ مردم در مسابقات المپیک نیز این است که کشور چین همیشه بیشترین مدال را می‎آورد، چون زنانشان در همه‎ی رشته‌ها بازیکن مدال‎آور دارند، اما ایران همه‎ی زنانش را برای مسابقات نمی‎برد، بنابراین هیچ‎گاه رتبه‎ی تیمی بالایی نمی‌‎آورد.

 هدف ورزش قهرمانی برای بانوان و حضور آن‎ها در مسابقات ورزشی مردان چیست؟ شاید حجاب‎گریزی. نگاهی به تصاویر ورزشکاران زن در حین بازی نشان می‎دهد که بالارفتن تب ورزش بانوان درمیان خانواده‎ها و خود دختران بی‎دلیل نیست. البته این بدان معنا نیست که ورزشکاران بخواهند بد‎حجاب شوند، یکی از آسیب‎های ورزش قهرمانیِ برون‎مرزی این است که دختران با حجاب کامل اسلامی نمی‎توانند در میدان مسابقه شرکت کنند و مدال بیاورند، هدف تغییر کرده است، تبلیغ حجاب هدف نیست، مدال‎آوری هدف است.

موضوعات: زنان, ورزش
[شنبه 1396-10-16] [ 08:15:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  سیر_مطالعاتی_نقد_تصوف (1) ...

#سیر_مطالعاتی_نقد_تصوف

#معرفی کتاب

نام کتاب: سرچشمه‎‌ی تصوف در ایران

نام نویسنده: سعید نفیسی

این کتاب مجموعه‌ای از دروس استاد نفیسی در دوره‌ی دکتری ادبیات فارسی در دانشگاه تهران است. محتوای کلی کتاب به شرح زیر می‌باشد:

-         تأثیر تعلیمات بودایی در فرهنگ پیش از اسلام

-         بوداییان در بامیان

-         تصوف ایران از نظر فلسفی

-         بوداییان ایران در دوره‎ی بعد از اسلام

-         سرچشمه‎ی تصوف عراق و جزیره‎ی بین‎النهرین

-         نخستین متصوفه‌ی عراق و جزیره

-         نفوذ افکار مانویان در تصوف

-         انتشار دین مانی در آسیا و آفریقا

-         انتشار دین مانی در اروپا

-         تعلیمات دین یهود و نصارا و یونانیان در تصوف ایران

-         جنبه‌های خاص تصوف ایران

-  طریقت و شریعت

-  سماع در تصوف ایران

-  جوان‎مردی و فتوت

کتاب‎های جوان‎مردی و فتوت

آئین جوان‎مردی و فتوت

آئین پذیرفتن جوان‎مردان

جوان‎مردان در کشورهای مختلف

پیشوایان معروف فتوت

-         ملامتیان

-         اتصال به مبدأ

و…

موضوعات: سیر مطالعاتی
[پنجشنبه 1396-10-14] [ 04:03:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  بدعت ...

نهج‌البلاغه، خطبه‎ی145

هیچ بدعتی در دین ایجاد نمی‎شود مگر ان‌که سنتی ترک گردد، پس از بدعت‎ها بپرهیزید و با راه راست و جاده‎ی آشکار حق باشد

این حدیث را که دیدم ناخودآگاه به یاد بدعت‌های بزرگ تاریخ افتادم، چه حلال‎های خدا که حرام شد و چه حرام‎هایی که حلال. چه احادیثی که جعل شد و چه احادیثی که اجازه‎ی نقل پیدا نکرد. احادیثی که امروز به عنوان اعتقاد بارز بسیاری از مردمان، موجب کشتار و خون‌ریزی می‎شود. یکی از این گفتارهای نوظهور این است که اگر هفت شیعه بکشی، جایت وسط بهشت است. چه دنیای غریبی داریم ما، بدعت‎هایش را اعتقاد می‎کنند و با آن به جنگ خدا می‎روند. این ثمره‎ی دوری از پیام نورانی حضرت ختمی مرتبت است که انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی …

 

موضوعات: شرح حدیث
[چهارشنبه 1396-10-13] [ 07:19:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  رمز مانایی ...

#انقلاب

#مانایی

 مقایسه‌ای میان جنبش‌های عربی و انقلاب ایران نشان می‌دهد که در پیروزی انقلاب ایران و بقای آن رازی نهفته است ک اگر این راز را بدون هیچ‌گونه خصومتی، دولت‌ها و ملت‌های عربی درک کنند، جنبش‌هایشان به ثمر می‎نشیند و کسی چون رئیس جمهور آمریکا به خود اجازه نمی‌دهد سلاح‌های کشتار جمعی کارخانه‎هایش را در خاورمیانه‌ی عربی آزمایش کند.

نگاهی به تاریخ انقلاب اسلامی ایران و فراز و فرودهایش این راز را بهتر می‌نماید. جنگ هشت‌ساله نه فقط در برابر دشمن بعثی که به اذعان رسانه‌های دنیا در برابر استکبار جهانی بود. این کلمات، شاید کلیشه‌ی تاریخ ما باشد، اما قطعا حقیقت تاریخ ما نیز هست. چرا ایران با کم‌ترین امکانات در جنگ هشت‎ساله پیروز می‎شود؟ رمز پیروزی را در سربندهای رزمندگان اسلام باید جست‎وجو کرد: یا زهرا، یا حسین، والفحر، کربلای 5 و… . این کلمات و عبارات بوی اعتماد به ثقلین می‎دهد، بوی عطش زیارت عترت را، بوی بقیع و کربلا و کوفه را.

کمی پیشتر می‎آییم و رحلت پیر جماران را تجربه می‎کنیم و دشمنانِ آرزومندِ براندازی نظام را با چشمان از حدقه درآمده سرنگون می‏کنیم و ولایت را تنها نمی‎گذاریم.

چه اتفاقی افتاده که انقلاب با این همه دشمن مصمم و دوست ناآگاه، هنوز با قدرت ایستاده و پیشرفت‎هایش را جشن می‏گیرد؟ دشمن انقلاب ما، خودی باشد یا بیگانه، یا ما را نمی‎شناسد یا در شناخت ما به خطا رفته است. فرقه‌های انحرافی که هر ازگاهی از گوشه‎ای سر برمی‎آورد، رمز ماندگاری انقلاب را فهمیده است و خودش را جای آن قالب کرده است، اما سیاستمداران این‎را درک نکرده و برخی‎شان در لباس روحانیت انسان را به شک می‎اندازند که در کلاس‎های قال صادق و قال باقر چه آموخته‌اند که این‎گونه رمز انقلاب را فراموش کرده‎اند.

رمز مانایی انقلاب را وقتی با گوشت و پوست و استخوان درک کردیم که روز عاشورای سال 1388 عده‎ای خودی گوش به فرمانِ همان کلیشه‎ی ادبیات انقلاب، استکبار جهانی، ریختند و پرچم‎های حضرت حسین را آتش زدند و به یزید گفتند آسوده بخواب که ما بیداریم.

استکبار جهانی نفهمید رمز مانایی انقلاب، حسین است و خون او که از گذشته‎ی تاریخ به امروزِ آن به ارث رسیده است، دوستان ناآگاه کجای تاریخ نشسته‎اند که هیهات من الذلّه‎ی حسین را نشنیدند. پرچم‎سوزی‎ها و اهانت به مقدسات، مردم را به خیابان‎ها کشاند و در محاکمه‎ی اهانت‎کنندگان به حسین علیه‎السلام، حماسه‎ی 9 دی را آفرید.‌

بلاهای سخت‎تر از بلای سال 88 هم که در راه باشد، مردم با سربند یا حسین پای انقلاب می‎ایستند. می‎دانید! فقط کمی بصیرت لازم است و کمی غیرت و جوان‌مردی که باید از یاران حسین آن‎را بیاموزیم.

نکته‎ی آخر آن‎که ما برای حفظ تمامیت ارضی کشورمان و  این‏که یک‎وجب از خاکمان را از دست ندهیم، شهید و جانباز فراوان دادیم و توان دفاعی‎مان را گسترش داده و جهانیان را خیره ساختیم. اما مشکل بزرگ ما، که حل آن بصیرت می‎خواهد، این است که تمامیت ارضی اعتقاداتمان را حصاربندی نکردیم و کلام مولایمان را به خاطر نسپردیم و مشق شبهای دبستان کودکانمان نکردیم.  امیر بیانمان فرمود: ذهن کودکانتان را در خردسالی از  حق پر کنید تا در بزرگ‎سالی از باطل پر نشود. دشمن ما این‎را فهمید و کتاب‎های درسی‌مان را از عقاید انحرافی پر کرد و ساعت‎های دین و قرآنمان را کم. حال دخترانمان با موهای افشان و صورت‎های بزک‎کرده پا به حریم خصوصی پسرانمان می‎گذارند. این آن چیزی است که دشمن برای خاموش‌نمودن چراغ انقلاب دست به دامانش شده است.

 رمز مانایی انقلابمان را فراموش نکنیم: هییهات من الذله. ذلت دختران امروز ما پشت کردن به خیمه‎های عصر عاشورا و ذلت پسران امروز ما فراموش کردن دستور قرآن ماست که اگر زنی را دیدی، چشمانت را بر هم بگذار و حرمتش را نگه‌دار.

 

موضوعات: حماسه‌ها
[دوشنبه 1396-10-11] [ 09:38:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  ماجراهای من و دوست خیالی‌ام ...

#کوه‌نوردی

شیدا دیشب به من زنگ زد و گفت که امروز به کوه برویم. حالش خوب نبود و نیاز به تمدد اعصاب داشت. به او گفتم شنبه آزمون مهمی دارم و نمی‌توانم همراهی‌اش کنم. او عصبانی شد و گفت: من مهم‌ترم یا آزمون تو؟ پیشنهاد کردم یک‌شنبه کوه برویم، او عصبانی‌تر شد و گوشی را قطع کرد. شیدا یکی از بهترین دوستان من است که هر وقت به او احتیاج دارم بدون این‌که چیزی بگویم حاضر می‌شود و تنهایی‌ام را پر می‌کند. آزمون شنبه را فراموش کردم و به شیدا زنگ ردم و گفتم فردا با او به کوه می‌روم و رفتم و آزمون شنبه را هم ندادم.

ساعت 6 صبح شیدا پشت در خانه‌ی ما منتظر من بود. او یک ماشین ام.وی.ام قرمز دارد. سوار ماشین شدم و با هم به کوه‌های حصار رفتیم. به او گفتم چه شده؟ اما او با عصبانیت فقط به من نگاه کرد و به راهش ادامه داد.

به کوه رسیدیم بدون این‌که شیدا یک کلمه حرف بزند. نیم‌ساعتی راه رفتیم که او با عصبانیت فریاد زد: دختره رفته طلبه شده، کسی نیست بهش بگه تو چرا طلبه شدی خودتو بدبخت کنی. گفتم کی طلبه شده؟ گفت: نازنین. گفتم: نازنین کیه؟ گفت: دوستم. آن‌جا بود که تازه فهمیدم شیدا به جز من دوستان دیگری نیز دارد و همین من‌را ناراحت کرد. البته به روی خودم نیاوردم.

گفتم: چرا طلبه شده؟ شیدا با تمسخر و عصبانیت گفت: می‌گه با این‌که کارشناسی ارشد حقوق و درآمد خوبی دارم، اما احساس خلأ می‌کنم. یک چیزی کم دارم، معنویتی در زندگیم نیست، همه‌چیز یکنواخته. بعد هم بخشی از شعر تولدی دیگر فروغ فرخزادو خوند: زندگی یک خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیلی از آن می‌گذرد. اون می‌خواد از حوزه معنویت بگیره، به کمال برسه، احساس می‌کنه راهشو اشتباه رفته و باید در جستجوی خدا بیشتر کار کنه.

من تعجب می‌کردم که چرا شیدا این‌قدر از طلبه شدن دوستش ناراحت است. از او پرسیدم: او دوست داشته طلبه بشه، تو چرا این‌قدر ناراحتی؟ گفت: تمام سعی و تلاشمو کردم که اورا مدرن و امروزی کنم، مدرن که نشده هیچ تازه طلبه هم شده. از دست او عصبانیم. گفتم: با او قطع رابطه کن. گفت: نه هنوز به او امیدوارم.

به هرحال آن‌روز را با شیدا گذراندم و شب به خانه آمدم. به قدری خسته بودم که نتواستم درس بخوانم، بنابراین شنبه حوزه نرفتم و امتحان ندادم.

موضوعات: سبک زندگی, طلبگی
[دوشنبه 1396-10-04] [ 08:06:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت