آسمان علم


 
  هیبت و عظمت خدا ...

یا من تواضع کل شیء لعظمته

نکند از کوه و بیابان و گیاه و جماد و حیوان کم‌تر باشم که عظمت خدا را درک نکنم، که از درک عظمت و بزرگی‌اش برایش تواضع نکنم.

یا من خضع کل شیء لهیبة

نکند هیبتش مرا نگیرد و بهشت و جهنمش را نفهمم و خوفش بر دلم عارض نشود، دلم برایش تنگ نشود و از این‌همه هیبت در برابرش زانوی خضوع بر زمین نزنم. نکند از دیگر موجوداتش کم‌تر باشم.

خدایا! به حق آخرین ذخیره‌ات، مهدی‌ات، توان درک عظمت و هیبتت را عطا کن که امشبی را شرمنده‌ی بزرگی و مهابتت نباشم.

موضوعات: شب قدر
[پنجشنبه 1397-03-17] [ 07:03:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  خدای کعبه، رحم کن ...

 

خدای کعبه رحم کن!

محمد! اقرأ باسم ربک الذی خلق

محمد: خواندن نمی‎دانم

بخوان به نام پروردگارت که خلق کرد، خلق الانسان من علق، انسان را از خون بسته‎ی آویزان آفرید، بخوان به نام پرودگارت.

مبعث یعنی برانگیخته شدن، انتخاب شدن، یعنی سپردن کار بزرگ به آدم بزرگ، انسان بزرگ. 1409 سال پیش در چنین روزی، غار حرا پر از نور شد، اقرأ باسم ربک الذی خلق، و محمد(ص) به نور نبوت مزین گشت. مبارک باد بر او انتخاب شدنش برای امری بزرگ.

انسان جاهل و کافر و مشرک در پرتو نور هدایتگری او عالم و عابد و زاهد شد. مبارک بر انسان روزی‎که در پرتو نور نبوت او به خدای هستی و هستی‎بخش ایمان آورد، دیگر خون و مردار نخورد و فهمید که باید پاک بخورد. دیگر دزدی نکرد و یاد گرفت که باید به حق خود قانع باشد. دخترانش را نکشت و آموخت که باید مهربان و راضی به رضای حق باشد. به همسر خود قانع شد و غض بصر از قرآن شریف آموخت و این‌که باید شهواتش را مهار کند.

اما چه شده که انسان دوباره به جاهلیت خویش رجوع کرده است مانند مردی که همسرش را طلاق رجعی داده و دوباره به او رجوع می‎کند. چه شده که انسان هزاره‌ی سوم غذای پاک نمی‎خورد، اختلاس میلیاردی می‎کند و به حق خود قانع نیست، فرزند انسان را به دنیا نیامده می‎کشند که بتوانند کار کنند، سفر بروند و زندگی بهتری داشته باشند. چه شده که انسان با این‎همه ادعا و عقلانیت به اعصار گذشته رجوع کرده و غیرت و مردانگی را در مقابل همسر از دست داده است و تن به ازدواج‎های سفید و ضربدری و … می‎دهد. چرا انسان این‎گونه به جهالت عشق می‎ورزد و نامش را تمدن می‌گذرد؟

خدای غار حرا! می‌شود به انسان، به مخلوق خودت رحم کنی و زودتر منجی آخرالزمان را برسانی، زمین دارد بوی تعفن می‎گیرد. می‌شود زودتر موعود ادیان به دیوار کعبه تکیه بزند، همان دیواری که روزی شکافته شد و فاطمه بنت اسد را به حضور طلبید؟ خدای کعبه جهان تشنه به صدای انا بقیةالله است، به بشر رحم کن و موعود را به او هدیه بده.

 

موضوعات: مناسبت‌ها
[شنبه 1397-01-25] [ 09:49:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  فضیلت امام علی علیه‎السلام از زبان مأمون ...

فضیلت امام علی علیه‎السلام از زبان مأمون

مأمون: بر این عقیده و دین هستم که علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام به‌ترین خلق خدا پس از پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و سزاوارترین مردم برای خلافت است.

اسحاق: در میان این جمعیت کسانی هستند که آن‌چه را مأمون درباره‌ی علی علیه‌السلام بیان کرد نمی‌شناسند و بِدان معتقد نیستند و مأمون ما را برای مناظره طلب کرده است.

مأمون: هر طریق را می‌پسندی اختیار کن من از تو سؤال کنم یا تو از من سؤال کنی؟

اسحاق: من پرسش را آغاز می‌کنم.

اسحاق: به چه دلیل مأمون ادعا می‌کند که علی برترین مردم است پس از رسول خدا و سزاوارتر است از همه به خلافت پس از وی؟

مأمون: به من بگو چه چیز مایه‌ی برتری مردم بر یک‌دیگر می‌شود چنان‌که بتوان گفت: فلان کس از دیگری‌ افضل است؟

اسحاق: اعمال نیکو.

مأمون: راست است، اکنون به من بگو درباره‌ی کسی‌که در زمان پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بر یار خود برتری داشت، ولی پس از پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله آن یار که مفضول بود کاری انجام داد برتر از کاری که فاضل در زمان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله انجام داده بود، آیا این کس را می‌توانیم از جهت فضل با فاضل زمان پیغمبر هم‌پایه بدانیم؟

اسحاق، سر به پایین افکند و در اندیشه فرو رفت.

مأمون: اسحاق تو نمی‌توانی پاسخ «آری» بدهی، زیرا اگر «آری» بگویی من در روزگار خودمان کسانی را به تو نشان می‌دهم که از آن کس جهاد و حج و روزه و نماز و کارهای خیرش افزون است.

اسحاق: حق با شماست، هرگز کسی‌که در زمان پیغمبر مفضول بوده است هم‌پایه کسی‌که در زمان پیامبر فاضل بوده نمی‌شود.

مأمون: اسحاق! به درستی روایات و اخباری که از یاران تو و کسانی‌که تو دینت را از آنان گرفته‌ای و آنان‌را پیشوای خود قرار داده‌ای درباره‌ی فضایل علی‌بن ابی‌طالب به تو رسیده است. بنگر و آن‌ها را به آن‌چه‌که درباره‌ی فضایل دیگران شنیده‌ای بسنج، آن‌گاه اگر دیدی که فضایل آن‌ها هم‌پایه‌ی علی است. بگو آن‌ها برتر از علی بودند، نه به خدا سوگند چنین نیست

اسحاق! روزی‌که خدا پیغمبر را برانگیخت کدام‌یک از اعمال برتر بود؟

اسحاق: اخلاص در شهادت.

مأمون: آیا به پیشی‌گرفتن در اسلام نیست؟

اسحاق: بلی

مأمون: این آیه را در قرآن تلاوت کن که خداوند می‌فرماید: (وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُون اُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ) مقصود از این آیه چه کسانی است که در پذیرفتن اسلام پیشی گرفته‌اند؟ آیا شنیده‌ای کسی در اسلام بر علی پیشی گرفته باشد؟

اسحاق: علی هنگامی اسلام آورد که نوجوان بود و هنوز تکلیفی نداشت و حکمی به وی تعلق نمی‌گرفت، در صورتی‌که آن دیگری در زمان بزرگی که حکم و تکلیف داشت اسلام آورد.

مأمون: به من بگو کدام‌یک نخست اسلام آورده است تا پس از آن درباره‌ی موضوع نوجوانی و کمال و بزرگی با تو مناظره کنم؟

اسحاق: علی پیش از آن دیگری اسلام آورد با همین کیفیت.

مأمون: آری! به من بگو که آیا اسلام علی به سبب این بود که رسول خدا اورا به اسلام دعوت کرد یا انگیزه‌ی آن الهامی از جانب خدا بود؟

اسحاق می‌گوید: من سر خود را فرو انداختم و در اندیشه فرو رفتم.

مأمون: ای اسحاق! نمی‌توانی اسلام علی علیه‌السلام را در نتیجه‌ی الهام از خدا بدانی، زیرا در این‌صورت علی را بر پیغمبر مقدم می‌داری، زیرا رسول خدا تا جبرئیل از جانب خدا به وی خبر نداد اسلام را نمی‌شناخت.

اسحاق: آری رسول خدا اورا به اسلام دعوت کرد.

مأمون: اسحاق! آیا پیغمبر که علی را دعوت کرد به دستور خداوند بود یا از جانب خودش؟

اسحاق می‌گوید: باز من در اندیشه فرو رفتم و سر پایین افکندم

مأمون: اسح.اق! نمی‌توانی پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله را نسبت به تکلیف دهی، زیرا خداوند می‌فرماید: (و ما اَنَا مِنَ الْمُتکَلِّفیْنْ).

اسحاق: بلی پیغمبر، علی را به دستور خداوند به اسلام خواند.

مأمون: آیا شایسته است که خداوند به پیغمبر خود تکلیف کند کسی را که هنوز به سن بلوغ نرسیده است و حکمی بر وی جاری نمی‌شود به دین دعوت کند؟

اسحاق: پناه می‌برم به خدا که چنین نسبتی به وی داده شود.

مأمون: اسحاق آیا قرآن می‌خوانی؟

اسحاق: بلی.

مأمون: بخوان برای من آیه (هل اَتی عَلَی الْإنسانِ حینٌ مِنَ .الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئا مَذْکُورا)

اسحاق: آیه را خواندم.

مأمون: آیا می‌دانی که علی هنگام اطعام مسکین و یتیم و اسیر گفت: (اِنَّما نُطْعِمُکُم لِوَجْهِ الله). آیا شنیده‌ای که خداوند در قرآنش هیچ‌کس را مانند علی وصف کرده باشد؟

اسحاق: نه؟

مأمون: راست گفتی زیرا خداوند متعال رفتار و سیره‎ی علی را شناخته بود.

مأمون: اسحاق آیا حدیث: (أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزَلَةِ هارونَ مِنْ مُوسی) را روایت می‌کنی؟

اسحاق: بلی! این حدیث را شنیده‌ام و نیز نام کسانی‌که آن‌را درست ندانسته یا آن‌را انکار کرده‌اند می‌دانم.

مأمون: آیا کسانی‌که آن‌را درست می‌دانند نزد تو راست‌گفتارند یا آنان‌که انکار کرده‌اند؟

اسحاق: کسانی‌که آن‌را درست دانسته‌اند.

مأمون: آیا امکان دارد که پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله این گفته را به طور مزاح گفته باشد؟

اسحاق: پناه می‌برم به خدا.

مأمون: آیا نمی‌دانی که هارون برادر پدری و مادری موسی بود؟

اسحاق: بلی می‌دانم.

مأمون: آیا علی نیز برادر پدری و مادری پیغمبر بود؟

اسحاق: نه.

مأمون: آیا نه این است که هارون نبی بود و علی نبی نیست؟

اسحاق: بلی.

مأمون: این دو صفت در علی علیه‌السلام وجود نداشت و در هارون داشت: پس مقصود از این‌که: تو نسبت به من چنانی که هارون به موسی چنان بود، چیست؟

اسحاق: از این سخن اراده کرده بود که دل علی را به دست آورد و خشنود سازد، زیرا منافقان گفته بودند: پیغمبر، علی را در مدینه به واسطه بی‌مهری به او به جای خود گذاشته بود؟

مأمون: آیا پیغمبر به وسیله‎ی سخنی که معنی نداشت، خواست دل علی علیه‌السلام را خشنود سازد؟

اسحاق: من خاموش شدم و سر به پایین افکندم.

#نکته‌ی جالب در این مناظره ایناست که مأمون خودش با این‌که می‌داند امام علی علیه‌السلام افضل است، حق خلافت را به صاحبان برحقش نمی‌دهد و بلکه اورا شهید می‌کند. قدرت با انسان چه‌ها که نمی‌کند!

موضوعات: مناظره
[دوشنبه 1397-01-06] [ 01:34:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  دلم خدا می‌خواهد ... ...

#دلتنگی_برای_خدا

دلم خدا می‎خواهد، خدای مهربان می‎خواهد، خدای شافی، رازق، خدای غفار می‎خواهد. دلم برای خدا تنگ شده است، برای خدای رحمان، رحیم، خدای نعمت‎دهنده تنگ شده است.

نه این‎که از خدایی خدا کم شده باشد، از قابلیت من کاسته شده، دیگر مهربانیش را درک نمی‎کنم. دیگر قابل رحمانیت و رحیمیتش نیستم.

اما نه خدایی که من می‌شناختم به قابلیت بنده‎اش نگاه نمی‎کرد، فاعلیت او همیشه بندگانش را می‎بیند و با مهربانیش نوازش می‎کند.

همین‎که دلم برایش تنگ شده، یعنی او مرا در آغوش خودش پذیرفته، من باید از شوق دیدار او بگریم، نه غرق تماشای عظمتش شوم.

خدای من خیلی زود دلتنگیم را جبران کرده است، نیازی هم به تلفن و پیامک و ایمیل ندارد. تلگرام هم که قطع شود، مهم نیست. مهم این است که بخواهی با او حرف بزنی. مسئول دفتر هم نمی‎خواهد، وقت قبلی هم لازم نیست، برایت کلاس نیم‎گذارد.

خدای زمان آدم علیه‎السلام با خدای زمان من یکی است، با پیشرفت تکنولوژی تغییر نمی‎کند و هیچ‎وقت ثابت نیست. او در آسمان و زمین همه‎ی دنیا یکسان حکم می‎کند، ترازوی عدلش از ترازوی فضلش پیشی نمی‎گیرد، صفاتش همیشه در کار است و هرکس به مناسبت احوالات خودش اورا به صفتی می‎خواند. مثل من که الان صفت غفاریت و ستاریتش مرا به شوق آورده است و امید به این‎که مرا ببخشد و عیوبم را بپوشاند. خدایا کمی مغفرت، می‎دهی که اگر ندهی دستم از همه‎چیز کوتاه است.

موضوعات: مناجات
[پنجشنبه 1396-10-21] [ 07:49:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  میان‎بر ...

#راه_میان‎بر

برای رسیدن به خدا لازم نیست خرقه‎ی طریقت به تن کنی و نردبان شریعت را بالا بروی که به طریقت برسی و بعد حقیقت را درک کنی که بشوی فنای فی‎الله. برای رسیدن به خدا فقط کافی است با او باشی. با او که باشی نردبان نمی‎خواهی، زیرا او همین نزدیکی است، از رگ گردن به تو نزدیک‎تر است. با او که باشی لازم نیست مرید داشته باشی و مراد باشی، زیرا مراد اوست و تو فقط مرید او هستی. برای این‎که با خدا باشی، لازم نیست به خانقاه بروی که به تو بگویند چگونه از آن‎ها پیروی کنی، دست و پایشان را ببوسی که به خدا برسی و بعد هم نرسی و پشیمان شوی، کافی است که به حدیث انی تارک فیکم الثقلین توجه کنی. آن‎ها تورا سالم به منزل می‎رسانند و تو در جوار حضرت حق اورا درگ می‎کنی، دیگر لازم نیست مانند منصور بانگ دروغین اناالحق بزنی و رسوای دو عالم شوی.

موضوعات: اخلاق
[سه شنبه 1396-10-19] [ 10:45:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت