آسمان علم


 
  گمشده‎ی جامعه‎ی ما ...

 

گم‎شده‎ی جامعه‎ی ما کیست؟

حجاب یک نماد دینی است که این‌روزها با هجمه‌های فراوانی مواجه شده است؛ مسئله‎ی دختران خیابان انقلاب، حجاب دختران و زنان سطح شهر و حتی تفکر دختران خانواده‎های مذهبی که با چالش عمیق مواجه شده‌اند. این‎که حجاب یک تکلیف است و اگر کسی این تکلیف را انجام ندهد، مرتکب جرم شده است، گزاره‎ای‎است که این‎روزها در برابر جرم‎های دیگر قد علم نموده و به اضمحلال گراییده است.

سؤال مهم این است که اگر بدحجابی جرم است و کسی نباید مرتکب این جرم شود، آیا فساد اقتصادی، اختلاس‎های کلان، توجه به معاهده‎هایی مانند FATF و امضای معاهده‌هایی مانند 2030 که خطر آن بسیار بیشتر از بدحجابی است، چگونه و براساس چه معیاری جرم نیستند و یا اگر هستند چرا رسیدگی به آن‎ها با تأخیر صورت می‎گیرد.

بدحجابی جرم بزرگ‎تری است یا فساد کلان اقتصادی؟ مذاکره با کشورها برای حفظ انرژی هسته‎ای است یا ازدست رفتن انرژی هسته‎ای؟ کشوری که می‎تواند جنگنده‎های بمب‎افکن بسازد، موشک بسازد، ماهواره بسازد و به آسمان بفرستد، سانتریفیوژ بسازد، اما نمی‎تواند یک ماشین خوب بسازد که در خیابان‎ها تعداد تصادف‎ها را کم کند، می‎آید و بدحجابی را جرم تلقی می‎کند، سؤال مردم را نمی‎تواند پاسخ بگوید. قرار نیست حکومت بتواند تمام لایه‎هایی بالایی و زیرین اقتصاد و سیاست، فرهنگ، خانواده، آموزش و… را در حدّ کمال حلّ و فصل کرده و به‎خوبی مدیریت نماید. با توجه به تمام هجمه‎های درونی و بیرونی که انگار همه در این جهان ماندگارند و جهان خاکی را جدی می‎گیرند و دیگرانی را گرفتار می‎کنند که  خودشان بیشتر از منابع بهره ببرند، این کار نشدنی است. اما شاید بشود جلوی خیلی چیزها را گرفت و کشور کم‎خطرتری برای ظهور آماده کرد. شاید بشود از پیش‎روی اختلاس‎گران و گرانی‎ها، احتکارها، مذاکرات بی‎فایده و بیکاری‌های فزاینده جلوگیری کرد، چراکه حکم آن‎ها واضح در فقه آمده است.

وقتی بتوانی توحید را برای مردم باز کنی، جلوی فسادها را بگیری و حق را بنمایی، شاید دیگر لازم نباشد نخبگان جامعه برای محجبه کردن دختران با چادر و روسری خلاقیت به خرج دهند و آن‎را محبوبیت و مهربانی و… بخوانند، شاید لازم نباشد بدحجابی را جرم بدانی و مسئله را خراب‎تر کنی، اصلاح اندیشه لازم است، توحید مسئله‎ی گم‎شده‎ی جامعه‎ی ماست، همان‎که فقدانش و فراموش‎کردنش مارا بدحجاب می‎کند، روسری‎مان را سرِ چوب می‎نماید و به آن قاه‌قاه می‎خندد، همان‎که ستاره‌هایمان را وادار می‎کند پوشش دختران و پسرانمان را طبق مُد طراحان غربی تعیین کنند، همان‎که دشمنانمان را بر سرمان خراب می‎کند، به ما بمب نرم می‎دهد و به همسایه‎مان بمب سخت. بیایید کمی خدایمان را بشناسیم و بشناسانیم، مشکلاتمان کم می‎شود. باور کنید خدا را گم کرده‌ایم که خودمان را گم کرده‎ایم.  

موضوعات: سبک زندگی
[جمعه 1397-06-02] [ 10:38:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  کشتن آزادی ...

 

کشتن آزادی

آن‌روزها که نیروی انتظامی به پشت بام خانه‌ها می‎رفت و دیش‎های ماهواره را جمع می‌کرد و تکنسین‌های نصب دیش‌ها را دستگیر می‌کرد، کسی فکر نمی‌کرد آزادی تماشای برنامه‎های ماهواره چقدر برای زندگی‎ها خطرناک است. روشنفکران و عوام جامعه، دولت و نظام و نیروی انتظامی را به کشتن آزادی متهم می‎کردند. شاید کشتن آزادی چیز بدی باشد، انسانی که در زندان اسیر است، قدر آزادی را بهتر می‎داند.

اما من می‎خواهم بگویم بیاییم برخی آزادی‎هایمان را بکشیم، این آزادی‎ها ما را افسرده می‎کند، تنش و استرس ایجاد می‎نماید، پدران و مادرانمان را می‎گیرد و مارا پا در رکاب شیطان می‎گذارد. روزی به خودمان می‎آییم که دیگر دیر است، زوزی‎که خود را در قفس جهنم محبوس می‎بینیم؛ روزی که آزادی معنا پیدا می‎کند.

کشتن آزادی تماشای ماهواره حتما چیز خوبی است، به مردم بگوییم با دست‎های خودتان دیش‎های ماهواره را بشکنید تا خانواده‎هایتان نشکنند، همسرتان، زن یا مرد، به شما خیانت نکند، فرزندانتان را ازدست ندهید. خودتان آزادی تماشای ماهواره را بکشید تا یاد نگیرید به منشی شرکتتان با نظر بد نگاه کنید، تا یاد نگیرید همسرتان را طلاق عاطفی بدهید و برای فرزندانتان پدر و مادر دومی بخرید.

به مردم بگوییم کشتن چنین آزادی‎هایی برایتان ثواب دارد، جهنم دنیا را بهشت می‌کند، مجبور نیستید برای این‎که چندساعت بخوابید قرص اعصاب بخورید، به خودکشی فکر نمی‎کنید، به همسرتان شک نمی‎کنید، ذهنتان از ناحق پر نمی‎شود، روزهایتان به بطالت نمی‌گذرد. زندگی رنگ دیگری می‎یابد. به مردم بگوییم آزادی تماشای ماهواره را بکشید که بتوانید برای حرف زدن با خدا وقت داشته باشید و آرامش را تجربه کنید.

موضوعات: سبک زندگی
[جمعه 1397-02-21] [ 02:42:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  دنیای بدون تلویزیون ...

 

 

دنیای بدون تلویزیون

چندروزی است که به دنیای کودکی سفر کرده‎ام، زمانی‎که تابستان‎ها همرا اقوام به یکی از روستاهای شمالی می‌رفتم. روزها بازی می‎کردیم و شب‎ها شام می‎خوردیم و زود می‎خوابیدیم، چون برق در آن روستا، فقط، چند ساعتی به تاریکی شب روشنایی می‎بخشید. تلویزیون هم کسی نداشت که وقتش را تا نیمه‎های شب پرکند.

ما همیشه وقت برداشت محصول به آن‎جا می‎رفتیم. استشمام بوی گندم در مزرعه و صدای گاوهایی که عصرها از چرا برمی‌گشتند و چشمه‎ای که از خانه دور بود و باید برای آب خوراکی به آن‎جا می‎رفتیم و ظرف‎هایمان را پر می‎کردیم. چقدر زود همه‎چیز تمام شده است، سبک زندگی‎مان تغییر کرده، شب‎ها تا دیروقت سریال‎های تلویزیون را دنبال می‎کنیم و حتی به کلماتمان فرصت نمی‎دهیم به اعضای خانواده‎مان ابراز محبت کنند. چقدر صدای تلویزیون برایم ناراحت‎کننده است، کاش هیچ‎وقت اختراع نمی‎شد که شب‎ها و روزهایمان را یکی نکند.

چندروزی است که تلویزیون خانه‏‌ی ما خراب است، صدایش را نمی‎شنویم، اما صدای اعضای خانواده بیشتر شنیده می‎شود. انگار هرکسی خودش یک سریال است که باید قصه‎اش را در ظرف خانواده روایت کند. کاش مدیریت زمان را یاد بگیریم و سبک زندگی چندسال پیش را احیا کنیم، تلویزیون کم‎تر ببینیم، فضای مجازی کم‎تر بیاییم و زندگی را در ظرف واقعیت‎ها تجربه کنیم. دنیای قشتگ‎تری است.

موضوعات: سبک زندگی
[یکشنبه 1397-02-16] [ 11:00:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  تغییر رویکرد خانواده‌ها به کار دختران ...

تغییر رویکرد خانواده‎ها به کار دختران

در دو دهه‎ی اول پس از انقلاب، اگر دختری می‎خواست برای کار به کارخانه‎ها برود با مخالفت شدید خانواده مواجه می‎شد. کار دختران در کارخانه‎ها و به ویژه مراکزی که شب‎کاری هم داشتند، یک هنجارشکنی محسوب می‎گشت که خانواده‎های مذهبی و سنتی آن‎را برنمی‎تابیدند. دلیل مخالفت خانواده‎ها با کار دختران در این‎گونه مراکز، مناسب نبودن محیط کارگری برای دختران مطرح می‎شد.

اما در چندسال اخیر، نگاه خانواده به کار دختران تغییر کرده، خانواده‎ها یا دخترانشان را به دانشگاه می‎فرستند که پس از فارغ‎التحصیلی به کار آبرومندی مشغول شوند و اگر دانشگاه نیز پذیرفته نشوند باید کار کنند؛ نوع کار شاید خیلی مهم نباشد؛ هدف آن است که دختران دستشان در جیب خودشان باشد.

در عصو حاضر، خانواده‎ها به راحتی و با افتخار از کار دختران سخن می‎گویند، چه بسا خودشان پیش‎قدم شده و برایشان کار پیدا می‎کنند، با این پارتی و آن پارتی صحبت می‎کنند. و گاهی نیز آن‎ها را بی‎کار خطاب کرده و سرزنش می‎نمایند. این نشانه‎ی تغییر شگرف در نوع دید جامعه است که محصول تفکر مدرن می‎باشد.

سؤال: چرا خانواده‎ها به کار دختران روی آورده‎اند و از آن حمایت می‏کند؟ پاسخ به این پرسش را می‎توان در سبک زندگی جامعه جستجو کرد. سبک زندگی، شیوه‎ی تفکر و عمل‎کرد افراد جامعه است که تحت تأثیر اوضاع اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و دینی و متناسب با پیشرفت‎های جامعه با تغییر و تحول مواجه می‎گردد. در سال‎های اخیر، سبک زندگی مردم به دلایل مختلف تحت‎الشعاع اندیشه‎های غیردینی قرار گرفته است.

سبک زندگی تحت تأثیر عواملی مانند مصرف‎گرایی، تغییر نیازها و افزایش آن‎ها، تغییر معیارهای ازدواج، مادی‎گرایی به جای آخرت‎گرایی و مواردی از این قبیل قرار گرفته و سازوکار زیست فردی و اجتماعی را دستخوش تغییرات اساسی نموده است، البته همین مسائل نیز باعث تغییر نگرش خانواده‎ها به کار دختران شده است.

مصرف‎گرایی: در سال‎های اخیر، جامعه هرچه سریع‎تر به سوی مصرف‎گرایی پیش می‎رود. رسانه‎های جمعی به‏ویژه تلوزیون، سینما و شبکه‎های اجتماعی در این مصرف‎گرایی نقش به‎سزایی دارند.

تلوزیون و سینما نقش مهمی در ظهور قشر تازه‎ای به نام سلیریتی داشته است. ستاره‎ها در دو عرصه‎ی هنر و ورزش به افکار خانواده‎ها نفوذ کرده و به ویژه جسم و روح جوانان را در سیطره‎ی خویش گرفته‎اند. دختران و پسران جوان با نوع زندگی آن‏ها خو گرفته و دوست دارند مانند آن‏ها ماشین‏های گران‏قیمت، خانه‏های بالای شهر، سفرهای خارجی، مهمانی و … داشته باشند، مانند آنان بپوشند و حتی بخورند.

ستاره‏ها خودشان نیز تحت تأثیر ستاره‎های خارجی هستند. به همین دلیل، اندیشه‎های وارداتی که با دین و فرهنگ اصیل جامعه تفاوت دارد، روزبه‎روز شیوع پیدا می‎کند. مصرف‎گرایی محصول تفکر سرمایه‎داری است نه تفکر الهی. وقتی تفکر سرمایه‎داری از طرق مختلف از جمله ستاره‎های هنری و ورزشی به جامعه تقدیم شد، تفکر الهی که می‎گوید دنیا فقط تا آن‎جا ارزشمند است که بتواند ذخیره‎ای برای آخرت باشد، رنگ می‏بازد. متولیان فرهنگی به هوش باشند، اگر تا به حال نبوده‏اند.

یکی از اشکالات برنامه‎های تلوزیونی معرفی سلبریتی‎هاست. برنامه‎هایی مانند دورهمی، جدای از نوع محتوای تولیدیشان، برنامه‎ای پرمخاطب و جذاب هستند. میهمانان این برنامه، بازیگران سینما، مجریان رادیو و تلوزیون و ورزشکاران هستند. طبیعی است که جوان وقتی این برنامه را می‏بیند، با قهرمانان ملی‎اش همذات‏پنداری می‏کند و می‏خواهد مانند آن‎ها احساس خوشبختی کند. برای احساس خوشبختی نیاز به پول و سرمایه دارد و خانواده نمی‏تواند این مقدار نیاز را برآورده کند. دختر باشد یا پسر، فرقی نمی‏کند، هرجا کار باشد می‏رود که به آرزوهای دنیایش برسد.

اگر قهرمانان برنامه‏های پرمخاطب تغییر کند یا حتی هر چند برنامه یک ستاره از میان قشرهای دیگر اجتماع معرفی کند، افرادی که ساده زندگی می‎کنند، علم برایشان مهم است، و در خانه‎های پایین شهر سکونت دارند، ستاره‎های جوانان تغییر می‎کند. جوان باید با همه‎ی گروه‎های فعال جامعه در ارتباط باشد، وقتی برای او فقط از زیبابی‏های دنیای مادی تعریف می‎کنیم و معنویت را برایش بزرگ نمی‎کنیم، اورا مصرفی رشد می‎دهیم. خانواده نیز نمی‎تواند نیازهای مصرفی را برآورده کند و بنابراین با کار دخترش در هر مکانی حتی کارخانه‎ها و شرکت‎های خصوصی موافقت می‎کند، بی‎حجابی‎اش را می‎پذیرد و امروزی شدنش را تحمل می‎نماید. البته گاهی خانواده‎ها خودشان فرزندشان را تشویق می‎کنندکه در این مسیر گام بردارند تا آینده‎ی خوبی داشته باشند.

نکته‎ی دیگر آن است که تیزرهای تبلیغاتی رادیو و تلوزیون و بیلبوردهای سطح شهر این فرهنگ  مصرفی را با صدای بلند تبلیغ می‎کنند. یکی از ستاره‎های سینما ساعت گران‎قیمتی را به مچ دست خویش بسته و با خرسندی عکس گرفته و در بیلبرودهای اصلی شهر به نمایش گذاشته است. این تبلیغ مصرف‎گرایی است که جنین زیبا ذهن مخاطب را برای داشتن آن ساعت به هم می‎ریزد.

تغییر نیازها و افزایش آن‎ها: یکی از دلایل علاقه‎مندی خانواده‌ها به کار دختران و حضور اجتماعی و اقتصادی آن‎ها نغییر نیازها و افزایش آن‎هاست. امروز دیگر نمی‎توان نیاز یک دختر جوان را در جند دست لباس، خوراک، خانه‎ی پدری و یا سالی یک مسافرت خانوادگی چندروزه خلاصه کرد. دختران جوان امروز متناسب با تغییر مختصات زندگی اجتماعی نیازهای دیگری را تجربه می‎کنند. برای مثال آن‎ها مایلند با دوستانشان به کافی‎شاپ بروند، نه این‎که برای دورهمی دوستانه به خانه‌ی یک‎دیگر. دانشگاه و تجربه‎ی محیط جدید امروزه نیازی مانند خوراک و پوشاک است. شرکت در جشن‎های دوستانه مانند تولد، عروسی و … یک نیاز محسوب می‎شود نه یک تفریح ساده که بتوان به آسانی از آن گذشت. جهیزیه و عقد و عروسی دیگر مانند گذشته نیست.

تغییر معیارهای ازدواج: یکی دیگر از دلایل تغییر نگرش خانواده‎ها به کار دختران، بالارفتن سن ازدواج است. از یک‏سو سطح توقع دختران تحصیل‎کرده‏ی دانشگاهی افزایش یافته و برای ازدواج معیارهای جدیدی آموخته‎اند و از سوی دیگر سن ازدواجشان بالا رفته و موقعیت مناسب و به اصطلاح هم‎کفو ندارند. بنابراین باید کار کنند که هم نیاز زیست اجتماعی خود را پاسخ گویند، که با تحصیلات دانشگاهی‏شان هماهنگ باشد و هم زیست اقتصادی، که نیازهای روزمره‎شان را برطرف کنند.

یکی از پیامدهای مصرف‎گرایی، تغییر معیارهای ازدواج است. تفکر سرمایه‎داری می‎گوید: بشر باید از زندگی لذت ببرد، برای لذت بردن از زندگی به وسایل آسایش مانند مبلمان، فرش، تلوزیون نسل جدید، ماکروفر، ماشین ظرف‎شویی و … نیاز است. دختران جهت تأمین این وسایل برای جهیزیه‎شان به ناگزیر به بازار کار می‎آیند. درواقع نیازهای انسان است که نوع کار را تعیین می‌کند. درحالی‎که نیازهایی که دختر جوان را برای نمونه به شغل ویزیتوری در سطح شهر می‎کشاند، نیازهای کاذب هستند.

البته نوع نگرش خانواده‎ها برای انتخاب عروس هم متفاوت شده است. خانواده‎ها علاقه‎مند هستند که دختران شاغل را برای فرزندانشان انتخاب کنند. در سال‏های گذشته وقتی برای دیدن دخترخانم به خانه‎شان می‎رفتند، اصالت خانواده و کدبانویی دختر ملاک بود. اما در سال‏های اخیر یکی از پرسش‎های مهم جلسات خواستگاری، تحصیلات دختر و شغل اوست. دختری با تحصیلات دانشگاهی، شغل آبرومند و بیمه‎ی تأمین اجتماعی بسیار مورد توجه مردان و خانواده‎هایشان هستند؛ زیرا در صورت بی‏کاری مرد در اوضاع نابسامان کار، زن خانه می‏تواند کمک‏خرج خوبی باشد. بنابراین گاهی دختران درس می‏خوانند و کار می‎کنند که موقعیت بهتری برای ازدواج داشته باشند.

وضعیت بد اقتصادی: یکی از دلایل تغییر نگرش خانواده‎ها به کار دختران،  وضعیت بد اقتصادی است. پدر بیمار، معتاد و  بی‎کار اوضاع اقتصادی خانواده را به هم می‎ریزد، به‎گونه‎ای که همه‎ی اعضای خانواده باید کار کنند. البته گاهی نیز پدر مسئولیت‎شناس است اما چرخ زندگی به دلیل اوضاع بد اقتصادی جامعه نمی‎چرخد. به هرحال، نبود امکانات لازم و کافی برای زندگی، دختران را نیز مانند پسران به بازار کار می‎کشاند.

گاهی اوقات، کمبودهای زندگی آن‏قدر بر اعضای خانواده فشار می‎آورد که دختران از طرف پدران و مادرانشان سخنان تلخی می‎شنوند، سخنانی که آنان را وادار می‎کند که برای کار به جاهای نامناسب نیز سر بزنند.

نکته‎ی غم‏انگیز زندگی شغلی بعضی دختران این است که در فضای بد اقتصادی، گاهی خانواده‎هایی دیده می‏شود که پسران بی‏کار در خانه دارند، اما دخترانشان در کارخانه‎ها کار می‎کنند و شب‎کاری هم دارند. بی‎تدبیری در فضای کسب‎‌وکار این‎گونه است که برخی کارخانه‎ها برای دختران نیز شب‎کاری در نظر می‎گیرند. به نظر می‌رسد قانون کار نیاز به بازبینی اساسی دارد.

حاصل کلام آن‎که فضای سرمایه‎داری جهان معاصر، جوامع را به سوی مصرف‎گرایی سوق داده است و از سوی دیگر نیازهای بشر را متحول نموده است. در فضای فعلی کار دختران اجتناب‎ناپذیر می‎نماید. اما مسئولین کشور باید برای این موضوع تدبیری متناسب با روحیات زنانه و فضای فرهنگی و دینی کشور بیاندیشند.

برای نمونه، متولیان فرهنگی در ساخت تیزرهای تبلیغاتی و برنامه‎های پرمخاطب، فرهنگ اصیل کشور را در نظر گرفته و متناسب با آن به تولید محتوا بپردازند.

مسئولین آموزش کشور، با در نظر گرفتن شرایط دختران و زنان، محتوا تولید کنند و با نگاهی فمنیستی به تربیت نسل جوان نپردازند؛ نگاهی که بسیاری از مشکلات شغل زنان به این تفکر وابسته است.

مسئولین حوزه‎ی کار و کارآفرینی، به‎طور خودجوش به بازبینی قانون کار بپردازند و شب‎کاری دختران را حذف کنند، دختران خانواده‎هایی که پسر یا پدر بی‎کار دارند، برای کار نپذیرند و کاری که قرار است دختری در کارخانه انجام دهد به برادر بیکارش سپرده شود. هرچند بهتر آن است که مسئولین با بازبینی قانون کار و تغییر قوانین حززه‎ی کار زنان بهتر می‎توانند به این قش کمک کنند.

موضوعات: سبک زندگی, زنان
[پنجشنبه 1397-02-06] [ 11:09:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  فهم اندک ...

 

فهم اندک

پرسه زدن در راه‌روهای کتاب‎فروشی و میان کتاب‎ها و یافتن گمشده‌ای که تورا برای کشف ناشناخته‌ای یاری کند، چقدر جذاب و مفرّح است. هیچ تفریحی مرا این‌گونه به وجد نمی‎آورد. کتاب‌فروشی همیشه جای آرامی است که می‌توانم دقایق حضور در ان‌را به هیچ‎چیز جز کتاب نیندیشم.

طبق عادت این چندسال اخیر، دو روز پیش از شروع تعطیلات برای خرید کتاب به کتاب‎فروشی رفتم. خیلی برایم عجیب بود که چقدر فرهنگ و تمدن کشورم عوض شده است. پیش از این وقتی به کتاب‎فروشی می‌رفتم، محیط آرامی می‎دیدم که می‎توانستم در آن با آرامش کتاب مورد نظرم را بیابم. اما کتاب‌فروشیِ آن‎روز با موسیقی تند و حجاب بسیار نامتعارف یکی از فروشندگان مرا به شدت آزار می‎داد.

قفسه‎ها را نگاه می‎کردم که درباره‎ی موضوع پایان‎نامه‎ام کتابی پیدا کنم. قفسه‎ی کتاب‎های قرآنی اولین جایی بود که نگاه کردم، اما چیزی نیافتم. قفسه‎های دیگر را نیز نگاه کردم و دوباره به سراغ کتاب‎های قرآنی رفتم.

کتاب‎های اولین قفسه از پایین را یکی‌یکی برداشتم و نگاه کردم. جالب بود، کتاب‎های مورد نظر من در جایی دور از چشم قرا داشتند که برای یافتنشان باید خیلی تلاش می‎کردم. از فروشنده سراغ کتاب‎های تفسیری را گرفتم، به جز دو نمونه، تفسیر دیگری در کتاب‎فروشی به این بزرگی وجود نداشت. به او گفتم، جای کتاب‎های قرآنی‎تان خوب نیست. پاسخش تکان‎دهنده بود: چیدمانمان این‎طوری بوده، کتاب‎های قفسه‎های بالا هم کتاب‎های خوبی هستند، کتاب‎های دکتر شریعتی.

او کتب قرآنی را با دکتر شریعتی مقایسه می‎کرد. چقدر فهم او اندک به نظرم می‎آمد. اما بعد، فکر کردم دین را چگونه برایشان تبیین کرده‎ایم که انتظار فهم و درک افزون‎تر داریم؟

دینی که با گناهان کبیره و عذاب‎های اخروی تعریف شده است، دینی که خوفش بر رجایش پیشی گرفته، حجابش را در چند متر پارچه تعریف کرده نه در عفاف وحیا، به ناگزیر روزی با ورود هجمه‎ی تکنولوژی دشمن به یغما می‎رود. آخر دین، بهشت هم دارد و وفق و مدرا با مخالفان، نماز ادا که دارد، قضا هم دارد. همه‎ی دین سخت‌گیری نیست، آسان‎گیری‎هایش را نگفتیم که آسان جوانانمان را از دست داده‌ایم.

موضوعات: سبک زندگی
[جمعه 1397-01-03] [ 12:45:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت