خداوندگار معرفت
نمیدانم از کجا شروع کنم، اینکه انسان تاریخ زندگی و فضایل شخصی را بداند، حقوقش را بشناسد، محبتش را تجربه کند، سختیهایش را در لابهلای اوراق تاریخ بخواند و جایگاهش را در صف دین و دینداری لمس کرده باشد، حتی در سالروز تولدش و عید غدیرش هم میگرید، چه رسد به آنکه تیغ کینة دشمن و سادهلوحان قرآنبهسر اورا به شهادت رسانده باشند.
چقدر سخت است دربارة شهادت فخر همة دورانها، امیرالمؤمنین علیهالسلام صحبت کنیم. ازچه بگوییم؟ از شجاعتش، جوانمردیاش، سخاوتش، مهربانیاش، همسریاش، پدریاش، حاکمیتش، ولایتش، ازچه بگوییم؟ این بزرگمرد تاریخ و این امیر حکمت و بیان، آنقدر فضیلت دارد که نمیدانیم از چه بگوییم.
به قلمم اجازه میدهم که پیش برود و خودش بنگارد، از کسانیکه عدالت و فضایل اورا و البته زمامداری و مهمتر از همه ولایت اورا تاب نیاوردند و توطئه کردند. در زندگی حضرت، هیچ جایی به اندازة ثقیفه به او ظلم نشد، و هیچ جایی به اندازهی کوچة بنیهاشم برای او دردناک نبود. تصور کنید که به سیدة زنان دو عالم در جلوی چشمان خداوندگار معرفت و ناجی جنگ خیبر جسارت کنند و او مأمور به سکوت باشد و 30 سال زندگی را با خاطرة هر روزة این جسارت بگذراند و با چاه راز بگوید.
خداوندگار معرفت و توحید، کسیکه خدایش را در دعای کمیل اینگونه میخواند: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ وَ كُلَّ خَطِيئَةٍ أَخْطَأْتُهَا. مگر حضرتش گناه و خطایی مرتکب شده بود که اینگونه در محضر خدایش، خود را میشکند؟ البته که نه، او معصوم است و معصوم حتی خطای سهوی هم نمیکند. پس چرا بعد از اینهمه اخلاص در توحید خودش را فانی در حق نمیبیند و خدا نمیشود؟ برعکس خودش را میشکند و عملش را کوچک میبیند و در برابر خالق نسبت به عملکردش احساس شرم میکند و طلب بخشش مینماید. پس بندة خدا تو کجا ایستادهای که تا دری به رویت گشوده شد، معرفتی کسب کردی و چیزی دیدی، خدا را بنده نیستی و سبحانی ما اعظم شأنی (1) سند بندگیات را پاره کرد، و اینک رهروان تو در پی تو برایت باقیات و صالحات میفرستند.
ببین خداوندگار معرفت چگونه به خدایش معرفت میجوید و با معرفتجویی خودت مقایسه کن و ببین کجای اخلاص تو اشکال دارد. اللَّهُمَّ إِنِّي أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِذِكْرِكَ: بنگر به اسوهی توحید که راههای آسمان را از راههای زمین بهتر میشناسد، چگونه قرب به معبود را در ذکر و یاد معبود میبیند، نه همطرازی با او، او در آخرین لحظهی زندگیاش، فزت و رب الکعبه را در خاضعانهترین شکل بندگی، یعنی سجده، گفت و ثابت کرد بنده همیشه بنده است و خدا همیشه خدا. اخلاص یعنی این که در اوج فضیلت باشی و برای خدایت بندگی کنی.
بندگان خدا که راه توحید را اشتباه رفتهاید، معرفت اینجاست، بیایید، بیایید: وَ أَسْأَلُكَ بِجُودِكَ أَنْ تُدْنِيَنِي مِنْ قُرْبِكَ وَ أَنْ تُوزِعَنِي شُكْرَكَ. ببینید اندیشهی توحید حضرت امیر علیهالسلام تا کجا پیش میرود، از خدا میخواهد اورا با سخاوت و کرم خویش به بارگاه قرب خود راه دهد، همانجایی که شما نیز در پی آن هستید. ادامهی کلام حضرت را ببینید، آنجا که از پروردگار میخواهد اورا شکرگزار نعمتش کند، نعمت قرب الهی. اما تو به محض اینکه چیزی را فهمیدی و پشت دیوار را دیدی، خدا را بنده نیستی، چه رسد به آنکه شکرگزار نعمت اله باشی.
زهد علی علیهالسلام و ریاضت اورا در این عبارت ببینید و با احوالات خودتان مقایسه کنید: اللَّهُمَّ … تَجْعَلَنِي بِقِسْمِكَ رَاضِياً قَانِعاً وَ فِي جَمِيعِ الْأَحْوَالِ مُتَوَاضِعاً. او حتی رضایت و قناعت از روزی حق را از حق میخواهد، او بنده است، بندهای مطیع و خاضع که از خدایش میخواهد اورا در زهد و خودنگهداری یاری رساند. او در اوج اخلاص در توحید است که اینگونه از خدایش رضایت و قناعت میطلبد؛ او تجسم رضاً برضاک است.
ای بندهی خدا! تو به تعبیر قرآن شریف، ضعیف آفریده شدهای و در مقابل هست و نیست عالم کم میآوری، اگر به چیزی برسی، کبر میورزی و اگر نرسی ،کفر. پس بیا و چون حضرت امیر علیهالسلام از خدایت تواضع طلب کن، تو به یاری خدایت در همهی احوالات زندگیات نیازمندی وگرنه شیطان قسمخورده تورا از وادی بندگی خارج میکند و در وادی انحراف مینشاند و به تو پوزخند میزند.
1-جملة معروف بایزید بسطامی است که اینک در کتابهای ادبیات مدارس ما رخنه کرده است و به جای آنکه معارف اهلبیت علیهمالسلام بازگو شود، معارف اهل تصوف را به کودکان و نوجوانان ما میآموزند.
موضوعات: ائمه معصومین
[جمعه 1397-03-11] [ 11:12:00 ب.ظ ]