فضیلت امام علی علیهالسلام از زبان مأمون | ... | |
فضیلت امام علی علیهالسلام از زبان مأمون مأمون: بر این عقیده و دین هستم که علی بن ابیطالب علیهالسلام بهترین خلق خدا پس از پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و سزاوارترین مردم برای خلافت است. اسحاق: در میان این جمعیت کسانی هستند که آنچه را مأمون دربارهی علی علیهالسلام بیان کرد نمیشناسند و بِدان معتقد نیستند و مأمون ما را برای مناظره طلب کرده است. مأمون: هر طریق را میپسندی اختیار کن من از تو سؤال کنم یا تو از من سؤال کنی؟ اسحاق: من پرسش را آغاز میکنم. اسحاق: به چه دلیل مأمون ادعا میکند که علی برترین مردم است پس از رسول خدا و سزاوارتر است از همه به خلافت پس از وی؟ مأمون: به من بگو چه چیز مایهی برتری مردم بر یکدیگر میشود چنانکه بتوان گفت: فلان کس از دیگری افضل است؟ اسحاق: اعمال نیکو. مأمون: راست است، اکنون به من بگو دربارهی کسیکه در زمان پیغمبر صلیاللهعلیهوآله بر یار خود برتری داشت، ولی پس از پیغمبر صلیاللهعلیهوآله آن یار که مفضول بود کاری انجام داد برتر از کاری که فاضل در زمان پیامبر صلیاللهعلیهوآله انجام داده بود، آیا این کس را میتوانیم از جهت فضل با فاضل زمان پیغمبر همپایه بدانیم؟ اسحاق، سر به پایین افکند و در اندیشه فرو رفت. مأمون: اسحاق تو نمیتوانی پاسخ «آری» بدهی، زیرا اگر «آری» بگویی من در روزگار خودمان کسانی را به تو نشان میدهم که از آن کس جهاد و حج و روزه و نماز و کارهای خیرش افزون است. اسحاق: حق با شماست، هرگز کسیکه در زمان پیغمبر مفضول بوده است همپایه کسیکه در زمان پیامبر فاضل بوده نمیشود. مأمون: اسحاق! به درستی روایات و اخباری که از یاران تو و کسانیکه تو دینت را از آنان گرفتهای و آنانرا پیشوای خود قرار دادهای دربارهی فضایل علیبن ابیطالب به تو رسیده است. بنگر و آنها را به آنچهکه دربارهی فضایل دیگران شنیدهای بسنج، آنگاه اگر دیدی که فضایل آنها همپایهی علی است. بگو آنها برتر از علی بودند، نه به خدا سوگند چنین نیست اسحاق! روزیکه خدا پیغمبر را برانگیخت کدامیک از اعمال برتر بود؟ اسحاق: اخلاص در شهادت. مأمون: آیا به پیشیگرفتن در اسلام نیست؟ اسحاق: بلی مأمون: این آیه را در قرآن تلاوت کن که خداوند میفرماید: (وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُون اُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ) مقصود از این آیه چه کسانی است که در پذیرفتن اسلام پیشی گرفتهاند؟ آیا شنیدهای کسی در اسلام بر علی پیشی گرفته باشد؟ اسحاق: علی هنگامی اسلام آورد که نوجوان بود و هنوز تکلیفی نداشت و حکمی به وی تعلق نمیگرفت، در صورتیکه آن دیگری در زمان بزرگی که حکم و تکلیف داشت اسلام آورد. مأمون: به من بگو کدامیک نخست اسلام آورده است تا پس از آن دربارهی موضوع نوجوانی و کمال و بزرگی با تو مناظره کنم؟ اسحاق: علی پیش از آن دیگری اسلام آورد با همین کیفیت. مأمون: آری! به من بگو که آیا اسلام علی به سبب این بود که رسول خدا اورا به اسلام دعوت کرد یا انگیزهی آن الهامی از جانب خدا بود؟ اسحاق میگوید: من سر خود را فرو انداختم و در اندیشه فرو رفتم. مأمون: ای اسحاق! نمیتوانی اسلام علی علیهالسلام را در نتیجهی الهام از خدا بدانی، زیرا در اینصورت علی را بر پیغمبر مقدم میداری، زیرا رسول خدا تا جبرئیل از جانب خدا به وی خبر نداد اسلام را نمیشناخت. اسحاق: آری رسول خدا اورا به اسلام دعوت کرد. مأمون: اسحاق! آیا پیغمبر که علی را دعوت کرد به دستور خداوند بود یا از جانب خودش؟ اسحاق میگوید: باز من در اندیشه فرو رفتم و سر پایین افکندم مأمون: اسح.اق! نمیتوانی پیغمبر صلیاللهعلیهوآله را نسبت به تکلیف دهی، زیرا خداوند میفرماید: (و ما اَنَا مِنَ الْمُتکَلِّفیْنْ). اسحاق: بلی پیغمبر، علی را به دستور خداوند به اسلام خواند. مأمون: آیا شایسته است که خداوند به پیغمبر خود تکلیف کند کسی را که هنوز به سن بلوغ نرسیده است و حکمی بر وی جاری نمیشود به دین دعوت کند؟ اسحاق: پناه میبرم به خدا که چنین نسبتی به وی داده شود. مأمون: اسحاق آیا قرآن میخوانی؟ اسحاق: بلی. مأمون: بخوان برای من آیه (هل اَتی عَلَی الْإنسانِ حینٌ مِنَ .الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئا مَذْکُورا) اسحاق: آیه را خواندم. مأمون: آیا میدانی که علی هنگام اطعام مسکین و یتیم و اسیر گفت: (اِنَّما نُطْعِمُکُم لِوَجْهِ الله). آیا شنیدهای که خداوند در قرآنش هیچکس را مانند علی وصف کرده باشد؟ اسحاق: نه؟ مأمون: راست گفتی زیرا خداوند متعال رفتار و سیرهی علی را شناخته بود. مأمون: اسحاق آیا حدیث: (أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزَلَةِ هارونَ مِنْ مُوسی) را روایت میکنی؟ اسحاق: بلی! این حدیث را شنیدهام و نیز نام کسانیکه آنرا درست ندانسته یا آنرا انکار کردهاند میدانم. مأمون: آیا کسانیکه آنرا درست میدانند نزد تو راستگفتارند یا آنانکه انکار کردهاند؟ اسحاق: کسانیکه آنرا درست دانستهاند. مأمون: آیا امکان دارد که پیغمبر صلیاللهعلیهوآله این گفته را به طور مزاح گفته باشد؟ اسحاق: پناه میبرم به خدا. مأمون: آیا نمیدانی که هارون برادر پدری و مادری موسی بود؟ اسحاق: بلی میدانم. مأمون: آیا علی نیز برادر پدری و مادری پیغمبر بود؟ اسحاق: نه. مأمون: آیا نه این است که هارون نبی بود و علی نبی نیست؟ اسحاق: بلی. مأمون: این دو صفت در علی علیهالسلام وجود نداشت و در هارون داشت: پس مقصود از اینکه: تو نسبت به من چنانی که هارون به موسی چنان بود، چیست؟ اسحاق: از این سخن اراده کرده بود که دل علی را به دست آورد و خشنود سازد، زیرا منافقان گفته بودند: پیغمبر، علی را در مدینه به واسطه بیمهری به او به جای خود گذاشته بود؟ مأمون: آیا پیغمبر به وسیلهی سخنی که معنی نداشت، خواست دل علی علیهالسلام را خشنود سازد؟ اسحاق: من خاموش شدم و سر به پایین افکندم. #نکتهی جالب در این مناظره ایناست که مأمون خودش با اینکه میداند امام علی علیهالسلام افضل است، حق خلافت را به صاحبان برحقش نمیدهد و بلکه اورا شهید میکند. قدرت با انسان چهها که نمیکند!
[دوشنبه 1397-01-06] [ 01:34:00 ق.ظ ]
لینک ثابت
|