سلام به خدای ننعمتها | ... | |
#واهب العطایا سلام خدای من. سلامی از بندهی خطاکار تو به تو. سلامی از بندهی بیخانمان تو و اسیر در دنیای مخلوق تو به تو. سلامی از بندهی تنهای تو که حتی شرم دارد تنهاییش را با تو پرکند. سلامی از دوردستِ دنیای خاکی به خدایِ در این نزدیکی. خدای من! میپذیری سلامم را، سلام بندهی خطاکارت را؟ توکه نعمتها به من عطا کردی، میپذیری سلامم را؟ میدهی نعمت پاسخِ سلامم را؟ خدای من، یا واهب العطایا؟ توکه نعمات فراوان به من دادی، نعمت دیدن، شنیدن، گفتن، لمس کردن. نعمت حیاتت را چگونه شکر گویم وقتی نمیتوانم حتی فقط نعمت بیناییت را شاکر باشم؟ من که نمیدانم چگونه شاکر نعماتت باشم، دائما از تو میخواهم و خواهشم تمام نمیشود. از تو میخواهم مرا از اسیری این دنیا نجات دهی و گردهام ار از آتش دوزخ برهانی. بندهی ناسپاس تو فقط از تو میخواهد بدون آنکه چیزی بدهد. یا واهب العطایا! تو همان کسی هستی که به من یاد دادی تورا عبادت کنم، بدانم تویی وجود داری، نفس حیاتم از توست. میتوانم تورا به اسم پوشیدهات به همان که من نمیدانم چیست، قسم دهم که به من نعمت بزرگتری عنایت کنی؟ تو به من قلب سفیدی دادی، پاک و مطهر، روشن و درخشنده، اما من با خطاهایم، کوچک و بزرگ، آنرا سیاه کردم. از وقتی دست چپ و راستم را شناختم، برای خطخطی کردن قلبم سر از پا نشناختم. یا واهب العطایا من از تو عبادت درگاهت را نمیخواهم، آنرا دادهای تاحدی به من، اذان که میگوید نماز میخوانم، ماه رمضان که میآید روزه میگیرم، مواظب حجابم هستم، اما من اینرا نمیخواهم، من حتی بهشتت را نمیخواهم، میخواهم به بهشتت بیایم اما آرزویم بهشتت نیست. یا واهب العطایا! من از تو عبادت نمیخواهم، من از تو عبودیت میخواهم. میخواهم وقتی از این دنیا خارج میشوم، آتش حسد، کینه، غیبت، دروغ، آتش نافرمانی تو، هیزمهای جهنم نشود و مرا نبلعد. من از تو عبودیت میخواهم، میخواهم وقتی مرا از این دنیا میبری، سالم باشم مثل روزی که مرا به اینجا آوردی، قلبم سفید باشد و سفیدی چهان پس از اینجا را ببینم. یا واهب العطایا! من از تو خانه، درخت، باغ، زمین، ماشین، غذا نمیخواهم، تو اینها را روزی قسمت کردهای و برای من نیز سهمی کنار گذاشتهای، سهمم را از تو نمیخواهم، تو خود آنرا به من میدهی. میخواهم وقتی از این جهان خاکی میروم، سالم باشم و ایمن و این جز با بندگی درگاه تو میسر نمیشود. یا واهب العطایا! شیطان لعین رجیم راه بندگی در درگاه تورا بر من میبندد. وقتی اذان میگوید، به من نمیگوید نماز نخوان، اتفاقا میگوید نماز اول وقت بخوان. اما روبه رویم مینشیند و همهی چیزهای خوب این دنیایم را برایم بزرگ میکند زینت میدهد آنقدر که دلم میخواهد بنشینم و تماشا کنم. این عبادت خشک و خالی را که نمیدانم برای من چه فایدهای دارد نمیخواهم، من عبودیت میخواهم، عبادتهای بدون لحظهای شیطان را. یا واهب العطایا! قلب من از تو امنیت و سلامت میخواهد، بیماری این دنیا، سختیهایش، عذابهایش، همه را میتوانم تحمل کنم. آنچهکه مرا آزار میدهد این است که تو دانای غیبها هستی و من اینرا میدانم و به شیطان رخصت میدهم عبادتهای مرا خاکستر کند. یا واهب العطابا! به من نعمت عبودیت بده که وقتی به نماز میایستم تورا دانای غیبها ببینم نه اینکه فقط بدانم. شاید آنوقت به سلامت از این دنیا به آن دنیا کوچ کنم، در امنیت کامل میخواهم، بدون هیچگونه دژخیمی که گرزی بر سرم بکوبد؛ من لحظههای بدون شیطان از تو میخواهم. گرزهای شیطان را از من دور کن و مرا به سلامت از دالان این دنیا به آن دنیا ببر.
[دوشنبه 1396-09-27] [ 09:01:00 ب.ظ ]
لینک ثابت |