یادداشت روز

تریبون

زمانی‎که فیلم یوسف پیامبر علیه‌السلام از تلوزیون پخش می‎شد، یک‎چیز برای من خیلی تأمل‎برانگیز بود. چه شد که خدای آمون سقوط کرد؟ این‎که خدای آمون، خدای دروغینی بود که مقهور اراده و قدرت خدای متعال قرار گرفت و از اریکه‎ی آقایی و سروری فروافتاد، امری قطعی و حتمی است. اما نکته‎ای در این سقوط ارزش و اهمیت و محل مراجعه‎ی مردم وجود داشت که برای من جای فکر داشت، عملکرد کاهنان معبد سه‎هزارساله. بیش از هر چیز عرض می‌کنم که ابدا قصد مقایسه‎ی کاهنان معبد آمون و روحانیان مسلمان شیعه را ندارم، زیرا این قیاس به نتیجه‎ی مطلوب نمی‌رسد

روحانیت شیعه همیشه محل رجوع مردم بوده است، چرا؟ یعنی چرا مردم به روحانیت اعتماد می‎کردند و برای حل مسائلشان به آن‎ها مراجعه می‎نمودند؟ اکنون که حکومت و تریبون در اختیار روحانیان است، وضع چگونه است؟ احترام و اعتماد مردم چه تغییری کرده و چرا تغییر کرده است؟

شاید یکی از دلایل مهم و اساسی این باشد که روحانیت وارد حاکمیت شده است. حکومت هم نقص‌هایی دارد که مردم این نقص‌ها را به حساب دین گذاشته و ناکارآمدی دین را نتیجه گرفته‎اند. در پاسخ به این علت می‎توان گفت: بله، حکومت نواقص فراوانی دارد، اما دلیل آن نقص و ناکارآمدی دین نیست، بلکه عملکرد روحانیت در تولید قوانین حکومتی متناسب با مقتضیات زمان است. روحانیت در طول این 40سال عمر انقلاب اسلامی که همه‎ی امکانات بسیج شده‎اند تا آن‎ها مدل حکومتی اسلام را براساس آموزه‎های شیعی نمایش دهند، در تولید قوانین کمی ضعیف عمل نموده‎اند.

هدف هر حکومتی و به ویژه حکومت علوی، برقراری عدالت اجتماعی، سیاسی، آموزشی، اقتصادی و فرهنگی است. یعنی هر کسی باید با توجه به استعداد و توانایی خود بهره‎ی مناسب و کافی از امکانات ببرد. از آن‎جایی‎که این عدالت تا حدود زیادی محقق نشده و روحانیت نیز در رأس امور هستند، نوک پیکان بی‎اعتمادی به سوی آنان نشانه گرفته شده است.

اما باید دانست هر حکومتی نواقصی دارد و تنها حکومتی که تمام موانع را برمی‎دارد و عدالت را در تمام ابعاد آن اجرایی می‎کند که رئیس آن، فردی معصوم و عاری از هرگونه خطایی باشد که ان‎شاءالله بشریت روزی آن‎را به چشم خواهد دید، همان‎روزی که مستضعفان زمین را به ارث خواهند برد و حکومت الهی به تمامی رخ می‎نماید.

اما این‎که حکومت نمی‎تواند عدالت را به‎طور کامل اجرا کند، عذری برای عمل نکردن به وظیفه نیست. روحانیت، دو وظیفه‎ی اصلی دارد: 1-مجاهده‎ی علمی و تربیت عالمانی که بتوانند تمدن نوین براساس آموزه‎های اصیل شیعی تنظیم و ارائه کنند. 2-تریبت طلابی اخلاق‎مدار که برای تربیت دینی مردم بتوان روی آن‎ها حساب کرد، طلابی که وقتی به عنوان مبلغ در میان مردم حاضر می‎شوند باعث سرافکندگی نباشند و رفتارشان مناسب شأن روحانیت اصیل شیعی باشد.

 به نظر می‎رسد 40سال بسیج امکانات آموزشی و پژوهشی حوزه‎های علمیه برای تربیت عالمان تراز انقلاب و پسا انقلاب کافی نبوده است. زیرا اگر کافی بود، همان‎گونه که اساتید می‎فرمایند، نباید چندهزار قانونِ نیازمندِ تبیین در قوه‎ی قضائیه وجود داشته باشد.

اشکال کار شاید این باشد که توجه حوزه به جذب حداکثری طلبه بیش‎تر از کیفیت بوده است، چراکه، به خصوص در سال‎های اخیر، سیل عظیم طلبه به حوزه وارد می‎شود، اما به همان نسبت با خیل عظیم خروجی مواجه نیستیم که مصداق شیخ اعظم و یا مرحوم آخوند باشد. امروزه وقت  و انرژی طلاب علوم دینی صرف تولید فقه نظام‎ساز، میارزه با جریانات انحرافی و معنویت‎های نوین، کشف آموزه‎های قرآنی متناسب با شرایط روز نمی‎گردد که بتوان توقع داشت شیخ اعظمی بنشیند و کتاب فقه و اصولی متناسب با زمان حاضر بنویسد، بلکه وقت و انرژی طلاب یا صرف تأمین معاش می‎گردد یا حداقل دغدغه‎ی معاش خانواده مانع بزرگی است که آن‎ها شیخ اعظم دیگری بشوند و یا درحال پرکردن رزومه‎ی علمی، پژوهشی و فرهنگی خود هستند.

امروزه، متأسفانه، غم رزومه غم بزرگی است. طلبه برای کار طلبگی باید رزومه‎ی قوی داشته باشد، دوره‎های گذرانده، مقالات علمی_پژوهشی، زبان‎های خارجی و … وقت طلاب را به خود اختصاص داده که اغلب نیز بی‎نتیجه است و عده‎ی کمی از طلاب می‎توانند از این رزومه مختصر بهره‎ای ببرند. ازسوی دیگر، این رزومه‎ها کم‎تر به سبد خانوار وارد می‎شود و نهایتا به دانش طلاب می‎افزاید و مرجع مقالات دیگر طلاب می‎گردد.

نکته‎ی بسیار مهم آن است که شکاف طبقاتی در میان طیف روحانیت در حال وقوع است. این شکاف طبقاتی از یک‎سو بین روحانیت و مردم جدایی انداخته است، و از سوی دیگر، بین روحانیان نیز دهک‎های طبقاتی بروز نموده است؛ برخی روحانیان، بی‎دغدغه‎ی نان، برای طلابی که با این دغدغه خوگرفته‎اند نسخه‎ی مجاهده‎ی علمی، تهذیب اخلاقی و ساده‎زیستی می‎پیچند. ماشین‎های گران‎قیمت، خانه‎های شمال شهر، تحصیل فرزندان در خارج کشور و مواردی از این قبیل هم از چشم مردم دور نیست و هم از نگاه روحانیان و طلابی که در پی دین و خدا به حوزه آمده‎اند. نکته‎ی مهم این است که اشرافیت، شایسته‎ی روحانیت نیست.

تهذیب اخلاق نیز آن‎گونه نیست که باید باشد، وگرنه روحانی هنگام اذان، نماز را بر هرکاری ترجیح می‎دهد، روحانی، موسیقی گوش نمی‎دهد، موسیقی حرام و حلال برای او معنا ندارد، کف‎زدن را بر صلوات ترجیح نمی‎دهد، سرقت علمی نمی‎کند، مقاله و کتاب دیگری را به نام خودش چاپ نمی‎کند. مردم یک‎مورد بی‎اخلاقی از روحانیت ببینند آن‎را پای دین می‎گذارند و فاتحه‎ی دین و دین‎داری را می‎خوانند، چه برسد که هر روز شاهد تعداد بیشتری از این بی‎اخلاقی‎ها باشند.

به نظر می‎رسد مسئولین حوزه، چه خواهران و چه برادران، باید برای این دو بخش برنامه‎ریزی بهتری کنند. نخبگان حوزه، اعم از طلاب سطوح عالی و خارج و اساتید، را زیر چتر حمایتی خود گرفته و از همه‎ی امکانات، البته با تدبیر، نهایت استفاده را ببرند و فقه تمدن‎ساز را تدوین نمایند. از سوی دیگر عالمان اخلاق همت کنند و طلاب را اخلاقی‎تر تربیت نمایند.

البته پرواضح است که حوزه عالم دینی و اخلاق‎مدار کم ندارد، اما توقع این است که طیف اندک روحانیت که رفتاری شایسته‎ی روحانیت اصیل ندارند، اصلاح شوند. زیرا مردم، همیشه ضعف‎ها را می‎بینند و قوت‎ها هرچند افزون، از تیررس نگاه آن‎ها دور می‎مانند.

سخن آخر این‎که: مردم تا زمانی تریبون را در اختیار روحانیت قرار می‎دهند که آن‎ها را حافظ منافع دین و دنیای خود بدانند، خطاها افزون شود و عدالت اجتماعی و اقتصادی را نبینند، تریبون را می‎گیرند وبه دست طیف دیگری می‎دهند، رودربایستی هم ندارند.

موضوعات: یادداشت روز
[یکشنبه 1396-12-27] [ 08:47:00 ق.ظ ]