آسمان علم


 
  راهزنان را ه اندیشه ...

راهزنان راه اندیشه

دانشجو: استاد، یکی از سؤالاتم را ننوشته‌ام، برگه بدهید که بنویسم.

استاد: باید حذف کنی، اشکالی ندارد، لازم نیست بنویسی.

دانشجو: نه استاد، برگه بدهید بنویسم.

استاد: لازم نیست بنویسی، شما به قدر کافی نوشته‌ای.

دانشجو: (با لبخند) برگه دارم، الان می‌نویسم.

حکایت این دانشجو مانند کسانی است که حرف امامشان را گوش نمی‌دهند و فکر می‌کنند بیش‌تر از اماشان می‌دانند، نمونه‌هایش در تاریخ فراوان است.

اعتقاد به امامت و ولایت یعنی هر آن‌چه‌که ولیّ معصوم امر کرد، بگویی چشم و چیزی به ان اضافه و یا چیزی از آن کم نکنی. حکایت‌ معنویت‌های عصر نو این است که یا عقب‌تر از ولایت حرکت می‌کنند و مقام آنان‌را برای خودشان اثبات می‌نمایند و یا جلوتر می‌روند و به آن‌ها مقام الوهیت می‌دهند و با کلامشان را تفسیر به رأی می‌کنند. در این عصر پر خطر مراقب قطّاع الطریق باشیم، همان راهزنانی که اندیشه‌های معصومین علیهم‌السلام را می‌دزدند وبه نفع خودشان تأویل می‌نمایند. آنان‌که گاهی پیروان حقیقت را سر می‌برند، گاهی آنان‌را با اتوبوس زیر می‌گیرند و بعد فرافکنی می‌کنند که ایهاالناس! حکومت ظالم است، چون مرا به جرم قتل می‌کشد. مراقب تبلیغات راهزنان اندیشه باشیم و در مسیر ثقلین حرکت کنیم که آنان سفینه‌های نجاتند.

موضوعات: موعظه, معنویت
[دوشنبه 1397-04-11] [ 09:57:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  گفتگویی با خودم ...

#گفتگو

سلام خودم، مدتی است با تو سخن نگفته‎ام و تورا به حال خودت رها کرده‎ام. به تو اجازه داده‌‎ام بدون مشورت با من هر کار که می‎خواهی بکنی. درس‎هایت را فراموش کرده‎ای و فقط به بازی‎های این دنیا فکر می‎کنی، خیال‎بافی می‎کنی، هر روز آرزوهای جدید می‌سازی و روی هم تلنبار می‎کنی. کمی فکر کن خودم، آرزوهای تو امیدهای شیطان است برای بردن تو، نه کشاندن تو با صورت به سوی دوزخ.  کمی فکر کن، آخرین بار که با تو سخن گفتم یادت هست، به تو گفته بودم که خدای تو و من، من و تورا برای بازی‌های کودکانه، بهانه‌های واهی، فرار از کلاس‎های درس نیافریده است، خدای من و تو، تو و مرا آفریده که در کلاس‎های خوشی‎ها و ناخوشی‎ها در جستجوی او، اورا بیابیم، نخواسته است که سر کلاس بازی‎های کودکانه به دنبال اسباب‎بازی بگردیم. می‎دانی که چه می‎گویم، آرزوهای تو وسایل بازی تو در این دنیایند. اسباب‎بازی‎هایت را بشکن و خودت را از شرّ آن‎ها خلاص کن، خدای تو برای تو چیز کران‎بهاتری دارد، او برای تو معرفت دارد. کمی فکر کن. بار دیگر که آمدم دلم می‎خواهد تورا فکور ببینم، نه در حال بازی، شأن تو بازی‌کردن نیست.

 

موضوعات: موعظه
[جمعه 1396-10-22] [ 08:30:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت