آسمان علم


 
  معنویت نوین ...

 

معنویت نوین

جهان با ظهور هر پیامبری تمدن جدیدی ساخته است. تمدن پیامبران برگرفته از آموزه‎های الهی است که براساس طراحی خداوند و متناسب با فطرت بوده است.
در تمام برنامه‎های پیامبران عنصر مبارزه با ظلم ظالمان و انحرافات عقیدتی جایگاه ویژه داشته است. اهمیت مبارزه علیه ظلم اعتقادی به‎گونه‎ای است که پیامبری هم‎چون موسی علیه‎السلام را از کاشانه‎اش می‎راند، عیسی علیه‎السلام را آواره می‎کند و محمد صلی‎الله‎علیه‎وآله را دست به دامان هجرت می‎نماید.
خدایی که با همین پیامبران با بندگانش سخن گفته، البته، نیل را برای موسی می‎شکافد، مسبح را عروج می‌دهد و محمد صلی‎الله‎علیه‎وآله را جاودانه می‎سازد.
جبهه‎ی مخالف پیامبران نیز با در دست گرفتن علم طغیان و پشت سر ارباب بزرگشان، ابلیس، راه بر تمدن فطری پیامبران بستند و هیچ‎گاه از راه‎زنی دست برنداشتند. این قُطّاع طریق راه پیامبران همان‎گونه عمل می‎کنند که روزی در صحنه‎ی قالوا بلی ابلیس در برابر خداوند عمل کرد.
امروز عصر پس از پیامبران است، عصر دوری از منبع وحی، عصر خرافه‎ها و معنویت نوین. مبارزه‎ی ابلیس، این رانده‎شده‎ی درگاه الهی، در دوره‎ی موسی با سحر و جادو، در دوره‎ی عیسی با پزشکی و در دوره‎ی محمد صلی‎الله‎علیه‌وآله با شعر و ادب بود؛ معجزات پیامبران نیز برای تألیف قلوب مردم با همین گزینه‎ها بوده است.
امروز که به غیبت آخرین ذخیره‎ی خداوند عادت کرده‎ایم، عصری است که شیطان راه جدبدی برای مبارزه علیه حق یافته است. تشنگی مردمان را برای درک خدا دیده برایشان خدا را تفسیر می‎کند. برنامه‎ی او بلندمدت است. قرن‌ها قبل، برخی سر کلاس توحیدش نشستند و اورا استادی عاشق یافتند، اسیر مکر و حیله‎اش شدند و به دار اناالحق آویخته، همان که توقیع شریف بر لعنش وجود دارد.
امروز، پیروان همان شیخ شهید خاک پای ابلیس هم نمی‎شوند و می‎گویند کاری به کار او نداشته باشبد.
زمانی خانقاه ساختند و از مسجد و حسبنیه رفتند که نمازشان بشود سماع و اذانشان غنا. خاتقاه رفتند که گوشه‎ی عزلت بجویند، سبحانی ما اعظم شأنی بگویند و کرامتشان این باشد که اژدها بر دست، سوار بر شیری در بیابان بروند.
امروز، اما، نام خانقاهشان را حسینیه می‎گذارند، شیعیان حضرت امیر علیه‎السلام را می‎ربایند و به آن‌ها می‎گویند در ولایت عدد نیست و هر دوره‌ای ولیّ خودش را دارد و امام زمان تو همین قطب خال به لب است.
بدانیم وقتی محصولات دامداران را می‎خریم، کیک و کلوچه‎ی پچ پچشان را می‌خوریم، برنج محسنشان را در عزاها و عروسی‎هایمان دم می‎کنیم که قد بکشند و آبروداری کنند، سرمایه‎شان را افزون می‎کنیم. آن‎ها با این سرمایه روزی کتاب‎های ادبیاتمان را با درس‎های عین‌القضات و شبلی و بایزید پر می‌کنند و اعتقاد جوانانمان را می‌دزدند، روز دیگر با استکبار دست می‎دهند، مثنوی تفسیر می‎کنند و مساجد و حسینیه‌هایمان را آتش می‌زنند. روز سوم نیز با سرمایه‌ای که برایشان انبار کرده‌ایم، اسلحه می‌خرند و محمدحسین‌هایمان را می‌کشند.
این معنویت نوین عصر ماست، هشیار باشیم.

موضوعات: ابلیس, آسیبهای اعتقادی
[پنجشنبه 1396-12-03] [ 10:51:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  خلقت آدم علیه‌السلام ...

#خلقت_آدم_علیه_‎السلام

در قرآن، انسان ازخاک آفریده شده است و پس از آن خداوند به او می‎گوید باش پس او می‎شود. برای مثال: إِنَّ مَثَلَ عیسى‏ عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (آل‎عمران/59)؛ مثَل عیسى در نزد خدا، چون مثَل آدم است که اورا از خاک بیافرید و به او گفت: موجود شو. پس موجود شد.
سؤال: آفریده شدن انسان از خاک با کن فیکون چه تناسبی دارد؟ خداوند می‎توانست به خاک بگوید باش و او باشد. یعنی اراده کند این مشت خاک انسان شود و او هم انسان شود. این درحالی است که می‎فرماید: عیسی را مانند آدم از خاک آفرید سپس گفت باشد پس او شد. بعد ازخلقت از خاک فعل شدن رخ داده است، این شدن به چه معناست؟
پاسخ: کیفیت خلقت آدم این بوده که اجزایى از خاک جمع کرد و سپس به آن فرمان داد که باش و آن خاک به صورت و سیرت یک بشر تمام عیار، تکون یافت، بدون این‎که از پدرى متولد شده باشد. (ترجمه‎ی المیزان، ج3، ص333). همین پاسخ کوتاه نشان می‎دهد که خداوند اجزایی ازخاک را آماده می‎کند و اراده می‎نماید که این اجزا به انسان تبدیل شود، نه این‎که انسان را با خاک بیافریند و سپس به او بگوید باش. زیرا انسانی که شده دیگری نیازی به شدن ندارد. شدنِ انسان به زمانی تعلق دارد که خداوند اراده‎ی شدن اورا بکند.

موضوعات: ابلیس
[دوشنبه 1396-10-18] [ 11:28:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  اقسام قلب ...

#اقسام قلب

در كافى به سند خود از سعد از ابی‌جعفر علیه‌السلام روايت كرده كه فرمود: قلب‏ چهار قسم است، قلبى است كه در آن هم نفاق است و هم ايمان، و قلبى است به كلى منكوس و زير و رو شده، و قلبى است مطبوع و مهرشده، و قلبى است أزهر، پرسيدم قلب أزهر كدام است؟ فرمود قلبى است كه در آن نورى چون چراغ هست. و اما قلب مطبوع قلب منافق است، و قلب أزهر قلب مؤمن است، اگر خدا به او نعمتى دهد شكر مى‏‌گزارد، و اگر مبتلايش كند صبر مى‏‌كند. و اما قلب منكوس قلب مشرك است، آن‌گاه اين آيه را در معناى قلب منكوس تلاوت كرد: «أَ فَمَنْ يَمْشِي مُكِبًّا عَلى‏ وَجْهِهِ أَهْدى‏ أَمَّنْ يَمْشِي سَوِيًّا عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ،» و اما قلبى كه هم نفاق در آن هست و هم ايمان قلب مردمى است كه در طايف بودند، اگر أجل يكى از آن‌ها در حال نفاق مى‌‏رسيد، هلاك شده بود، و اگر در حال ايمان مى‏مرد نجات مى‏‌يافت‏.

سؤال: منظور از طائف در این روایت شریف چیست؟

پاسخ: منظور از طائف شيطانى است كه بسيار به سراغ دل آدمى مى‌‏آيد، و پيرامون دل طواف مى‏‌كند، (کافی، ج2، ص423).

 

موضوعات: اخلاق, ابلیس
[جمعه 1396-09-24] [ 06:26:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت