آسمان علم


 
  بصیرت، گمشده عصر ما ...

بصیرت، گمشده عصر ماست!

این‌روزها هوای سرزمین من دلگیر است، وقتی کسی بالای منبر رسول خدا احکام خدا را نادیده گرفت و گروه دیگری از منبری‌ها سکوت کردند و گذاشتند او حرف‌هایش را بزند و یارانش را جمع کند، بعد خلع لباسش کردند که بگویند کاری کرده‌اند؟! غافل از این‌که یاران او در کوچه و تاکسی و خیابان و اتوبوس از او و حرف‌هایش دفاع می‌کنند و برایش افسوس می‌خورند.

امروز هوای سرزمین من دلگیر است، وقتی یکی دیگر از مارهای در آستین پرورش‌یافته، بساط مریدبازی راه می‌اندازد و طلبه‌ها برایش چکامه‌ می خوانند و مریدش می‌شوند و درس و بحث را پای صحبت او می‌گذرانند و در فراقش می‌گریند، او جریانی می‌شود در بدنة حوزه و بعد توبیخ می‌شود و… ، که چه؟ نمی‌دانم بصیرت کجاست در عصر رسانه، وقتی هنوز انحراف کسی جریانی جدی نشده است. راستی چرا همه بصیرت‌ها بعد از خرابی و خراب‌کاری است؟

امروز هوای سرزمین من دلگیر است، وقتی  کسی می‌آید و حجاب زنان را چماق می‌داند و فیلترینگ فضای مجازی را نیز جایز نمی‌داند و از تریبونی قدرتمند به وسعت سرزمین من از روشنفکری مدرن حمایت می‌کند. آری! راست می‌گوید، وقتی زمان داشتند، فرهنگ تولید نکردند و حالا دشمن ما و دین ما در فضای مجازی چشم و گوش دختران و پسران مارا باز می‌کند و از آن‌ها بی‌اخلاق و بی‌دین می‌سازد، از این شهر به آن شهر می‌برد و چیزهای مگو به ان‌ها می‌آموزد. اگر فیلتر نشود، حقوق و آزادی زیر سؤال می‌رود. من فقط یک سؤال دارم، آزادی کسی که می‌خواهد در فضای پاک نفس بکشد و کار کند چه می‌شود، شما تضمین می‌کنید او هم به آزادی‌هایش برسد؟ زیر پوست فضای … مجازی، قرآن و دعا و دینش ازبین نرود و خدایش را پای مدرن‌بازی و آفت‌هایش ازدست ندهد؟

دوستان بیاییم از میان کوهی از معلومات و اطلاعات کتاب‌های درسی‌مان کمی بصیرت برداریم که در وقت نیاز به کارمان بیاید؛ وقتی که هوای سرزمینمان دلگیر است، کمی بصیرت چاشنی حرف‌هایمان کنیم و حرف‌هایمان را بجا بزنیم و بجا عمل کنیم که دیگر مصلحت‌اندیشی خارج از قاعده و چارچوب نیز نداشته باشیم، گمشده ما بصیرت است، نه فضای مجازی و نه سبد حمایتی و نه حتی افزایش قیمت سکه و دلا و پراید، اگر بصیرت داشتیم نیازی نبود به سخنان مراجع کنایه بزنیم که بیایید و یک بانک را اداره کنید، ببینیم چه می‌کنید.

موضوعات: یادداشت روز
[جمعه 1397-11-05] [ 04:20:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  کمی دقت! ...

 

کمی دقت!

امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: «بادِروا أحداثَکُم بالحَدِیثِ قَبْلَ أنْ تَسْبِقَکُمْ إلیهِم المُرْجِئَه» (تهذیب الاحکام، ج8، ص111، ح30).

«به آموختن حدیث (و معارف) به نوجوانانتان پیش از ان‌که منحرفین آنان‌را گمراه سازند، اقدام مایید.

چقدر این بیان نورانی به درد این‌روزهای ما می‌خورد، عصر هجمه‎های دشمن که هر روز به شکلی بروز می‌کند: یک‎روز برایمان شعر چندصدسال پیش یک سنی صوفی را بزرگ می‌کنند که:

بشنو از نی چون حکایت می‎کند         

از جدایی‌ها شکایت می‎کند

تا بتوانند فردا روزی به راحتی با زبان همان شاعر صوفی سنی بگویند:

پس امام حیّ قایم آن ولی است         

خواه از نسل عمر خواه از علی است

و بعد در عصر ما کودک سال اول ابتدایی به جای این‎که روز اول سال تحصیلی به او بگویند شناسنامه‎ی خدا سوره‎ی توحید است، به او شعری از همین شاعر می‌دهند که حفظ کند و بعد هم فال کتاب همین شاعر را برایمان مد می‎کنند.

حضرت می‏‌فرماید ذهن کودکانتان را با حق پر کنید، پر که نمی‎کنیم هیچ، به جای آن چهل حدیث یاشار کاندمیر را به خوردشان می‎دهیم. چهل حدیث در قالب داستان برای کودکان شیعه از طرف نویسنده‌ای سنی که در ان به راحتی ذهن کودک و نوجوان شیعه آماده شود برای روزی که دیگر برای تخریب بقیع اشک نریزد، به امام علی علیه‎السلام احترام نگذارد، عاشورا را بازی بداند و….

مسئولین محترم ظاهرا همه‏‌جا خواب هستند، باور کنید امام صادق علیه‎السلام بی‌راه نگفته‌اند. کمی دقت برای حفظ کشور شیعه لازم است. فقط کمی دقت! 

پ.ن: اخیرا بنیاد پژوهش‌های اسلامی کتابی با عنوان چهل حدیث در قالب داستان برای کودکان اثر یاشار کاندمیر را چاپ کرده است. این متن نه! به این کتاب است. دوستان نویسنده! برای بازآفرینی متون حدیثی در قالب داستان برای کودکان شیعه غفلت کرده‎ایم که امروز دیگرانی از سرزمین غصب، دوباره دست به غصب ولایت زده‎اند. داستان‌نویسان کودک و نوجوان فکری بکنند. ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام آتش به اختیار می‎خواهد.

موضوعات: یادداشت روز
[جمعه 1397-04-08] [ 10:29:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  دو برگ از تاریخ ...

 

دو برگ از تاریخ


چندماه پیش، خیابان پاسداران تهران صحنة غم‌انگیزی را به خود دید، ایران آن‌روز را به خاطر دارد، یکی از درویش‌ها سوار بر اتوبوس سه‌نفر را زیر گرفت. قاتل آن‌شب، دیروز اعدام شد
تاریخ را که به عقب برگردیم، برگی می‌بینیم که در آن نوشته شده شبلی پای چوبة دار شیخ شهید ایستاده و از اناالحق‌گوی عصر خویش سؤالی می‌پرسد. تمام برگه‌های تاریخ که به این ماجرا پرداخته‌اند از این شیخ شهید به نیکی یاد می‌نمایند و بسیار مظلوم‌نمایی می‌کنند. در این برگه‌های تاریخ، علمای قشری و ظاهربین که اهل فقاهتند و ملکوت را لابد درک نمی‌کنند، قاتلان شیخ شهیدند؛ فقهایی که در روایات ائمه غور کردند و بر کرانه‌ی دریایی نشستند که عرفا در آن دریا شنا می‌کنند.
می‌گویند تاریخ تکرار می‌شود و از دیروز تا امروز تاریخ قلم پردارش را برداشته و می‌نویسد: محمد ثلاث، قاتل جنایت خیابان پاسداران اعدام شد، اطراف زندان رجایی‌شهر امنیتبی است، مقامات امنیتی …، قوه‌ی قضائیه و بی‌عدالتی…، و قس علی‌هذا. دیروز که حلاج به دار مجازات آویخته شد، فقها محکوم شدند و امروز که محمد ثلاث اعدام شد، قوه‌ی قضائیه و مسئولان امنیتی. دیروز لویی ماسینیون و دیگرانی از سرزمین غرب برای حلاج مرثیه‌سرایی کردند و برای گناهش عنوان مصائب درنظر گرفتند، امروز سازمان عفو بین‌الملل، شبکه‌های مجازی، تلویزیون‌های سرزمین غرب از محمد ثلاث به نیکی یاد می‌کنند و اعدام اورا عین بی‌عدالتی می‌دانند؛ همان‌هایی که برای کشتگان این حادثه دل نمی‌سوزانند و برای خانواده‌های داغدار پیام تسلیت حتی نمی‌فرستند.
اما نه فقهای دیروز و نه مسئولان امروز خطا کرده‌اند، مسئله امننتی است، دیروز، فقها حکم به اعدام حلاج دادند که امنیت فکر و عقیده را تضمین کنند و امروز قوه‌ی قضائیه و مسئولان امنیتی به اعدام محمد ثلاث حکم دادند که فرقه‌ها بدانند نمی‌توانند اسلحه دست بگیرند و در خیابان راه بروند و جوان مردم را بکشند و یک لیوان آب خنک بخورند و به گریه‌های مادرانشان بخندند.

موضوعات: یادداشت روز
[پنجشنبه 1397-03-31] [ 09:39:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  اخلاق یا حکومت در سیره‌ی پیامبر اسلام(ص)! ...

 

اخلاق یا حکومت در سیره‎ی پیامبر اسلام(ص)!

این‎روزها سخن از «بُعِثتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الأَخلاق» است و این‎که پیامبر اسلام صلی‎الله‏علیه‎وآله برای نهادینه‌سازی اخلاق در حامعه‏ی زمان خویش مبعوث شده‎اند، نه برای حکومت کردن. چند نکته به نظر این حقیر رسید که بیان می‎شود:

نکته‎ی اول: پیامبر اسلام در نقطه‎ای از جهان ظهور کردند که مبانی اخلاقی شکل نگرفته بود و بی‎اخلاقی‎های فراوانی وجود داشت، بی‌اخلاقی‎هایی مانند زنده به گور کردن دختران، جنگ و خون‎ریزی، بی‎حرمتی به کیان خانواده، خودخواهی‏ها، عیب‌جویی‌ها، حسادت‌ها و … که در تاریخ نمونه‎های آن فراوان دیده می‎شود. بدون درنظرگرفتن صحت و سقم سند روایت و کذاب و مجهول بودن برخی راویان این حدیث، می‎توان دلالت روایت را به‎سادگی پذیرفت؛ یعنی پیامبر برای نهادینه کردن اخلاق در چنین جامعه‌ای مبعوث شده‌اند.

نکته‌ی دوم: تشکیل حکومت در سیره‌ی پیامبر امری واضح است، یعنی پیامبر پس از هجرت به مدینه نهاد حکومت را پایه‌ریزی کردند و این فعل ایشان در تاریخ ثبت شده است و کسی در آن مناقشه ندارد.

نکته‎ی سوم: به نظر می‌رسد مناقشه درباره‌ی این‌که بعثت پیامبر اکرم صلی‎الله‎علیه‎وآله به خاطر نهادینه‌سازی اخلاق در جامعه بوده و یا به‌دلیل تشکیل حکومت، مناقشه‌ای بی‌مورد باشد، زیرا تشکیل حکومت که در سیره‌ی سیاسی ایشان وجود دارد، با نهادینه کردن اخلاق فردی و اجتماعی در جامعه ناسازگار نیست. یعنی یک شخص می‌تواند، به‌ویژه با وجود برخورداری از ملکه‌ی عصمت، هم حکومت تشکیل دهد و هم به نهادینه کردن اخلاق در جامعه همت بگمارد. روایاتی مانند بعثت لاتمم مکارم الاخلاق نیز با توجه به موقعیت خاص خود بیان شده و بعثت را منحصر در امور اخلاقی نکرده است. تشکیل حکومت نیز فعل حضرت بوده و با نصب امام و خلیفه‌ی بعد از خود به این فعل خویش حیات مداوم بخشیده است.  

بنابراین هر دو قول صحیح است که حضرت برای نهادینه‌سازی اخلاق مبعوث شده‌اند و از سوی دیگر در پی تشکیل حکومت نیز بوده‌اند. پرواضح است که اخلاق در سیاست نیز کاربردهای فراوان دارد که اگر یه آن توجه شود، حکومت الهی در بهترین شکل خویش فعالیت خواهد نمود.

در پایان ذکر این نکته نیز ضروری است، کسانی‌که درباره‌ی اخلاقی بودن بعثت پیامبر سخن گفته‌اند، فعل سیاسی ایشان یعنی تشکیل حکومت را نفی نکرده‎اند، و از سوی دیگر، کسانی‌که باور دارند پیامبر برای اخذ قدرت و برپایی حکومت کار کرده‎اند، نهادینه‌سازی اخلاق را در جامعه از سوی ایشان نفی ننموده‌اند.

موضوعات: یادداشت روز
[پنجشنبه 1397-01-30] [ 12:48:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  تریبون ...

 

یادداشت روز

تریبون

زمانی‎که فیلم یوسف پیامبر علیه‌السلام از تلوزیون پخش می‎شد، یک‎چیز برای من خیلی تأمل‎برانگیز بود. چه شد که خدای آمون سقوط کرد؟ این‎که خدای آمون، خدای دروغینی بود که مقهور اراده و قدرت خدای متعال قرار گرفت و از اریکه‎ی آقایی و سروری فروافتاد، امری قطعی و حتمی است. اما نکته‎ای در این سقوط ارزش و اهمیت و محل مراجعه‎ی مردم وجود داشت که برای من جای فکر داشت، عملکرد کاهنان معبد سه‎هزارساله. بیش از هر چیز عرض می‌کنم که ابدا قصد مقایسه‎ی کاهنان معبد آمون و روحانیان مسلمان شیعه را ندارم، زیرا این قیاس به نتیجه‎ی مطلوب نمی‌رسد

روحانیت شیعه همیشه محل رجوع مردم بوده است، چرا؟ یعنی چرا مردم به روحانیت اعتماد می‎کردند و برای حل مسائلشان به آن‎ها مراجعه می‎نمودند؟ اکنون که حکومت و تریبون در اختیار روحانیان است، وضع چگونه است؟ احترام و اعتماد مردم چه تغییری کرده و چرا تغییر کرده است؟

شاید یکی از دلایل مهم و اساسی این باشد که روحانیت وارد حاکمیت شده است. حکومت هم نقص‌هایی دارد که مردم این نقص‌ها را به حساب دین گذاشته و ناکارآمدی دین را نتیجه گرفته‎اند. در پاسخ به این علت می‎توان گفت: بله، حکومت نواقص فراوانی دارد، اما دلیل آن نقص و ناکارآمدی دین نیست، بلکه عملکرد روحانیت در تولید قوانین حکومتی متناسب با مقتضیات زمان است. روحانیت در طول این 40سال عمر انقلاب اسلامی که همه‎ی امکانات بسیج شده‎اند تا آن‎ها مدل حکومتی اسلام را براساس آموزه‎های شیعی نمایش دهند، در تولید قوانین کمی ضعیف عمل نموده‎اند.

هدف هر حکومتی و به ویژه حکومت علوی، برقراری عدالت اجتماعی، سیاسی، آموزشی، اقتصادی و فرهنگی است. یعنی هر کسی باید با توجه به استعداد و توانایی خود بهره‎ی مناسب و کافی از امکانات ببرد. از آن‎جایی‎که این عدالت تا حدود زیادی محقق نشده و روحانیت نیز در رأس امور هستند، نوک پیکان بی‎اعتمادی به سوی آنان نشانه گرفته شده است.

اما باید دانست هر حکومتی نواقصی دارد و تنها حکومتی که تمام موانع را برمی‎دارد و عدالت را در تمام ابعاد آن اجرایی می‎کند که رئیس آن، فردی معصوم و عاری از هرگونه خطایی باشد که ان‎شاءالله بشریت روزی آن‎را به چشم خواهد دید، همان‎روزی که مستضعفان زمین را به ارث خواهند برد و حکومت الهی به تمامی رخ می‎نماید.

اما این‎که حکومت نمی‎تواند عدالت را به‎طور کامل اجرا کند، عذری برای عمل نکردن به وظیفه نیست. روحانیت، دو وظیفه‎ی اصلی دارد: 1-مجاهده‎ی علمی و تربیت عالمانی که بتوانند تمدن نوین براساس آموزه‎های اصیل شیعی تنظیم و ارائه کنند. 2-تریبت طلابی اخلاق‎مدار که برای تربیت دینی مردم بتوان روی آن‎ها حساب کرد، طلابی که وقتی به عنوان مبلغ در میان مردم حاضر می‎شوند باعث سرافکندگی نباشند و رفتارشان مناسب شأن روحانیت اصیل شیعی باشد.

 به نظر می‎رسد 40سال بسیج امکانات آموزشی و پژوهشی حوزه‎های علمیه برای تربیت عالمان تراز انقلاب و پسا انقلاب کافی نبوده است. زیرا اگر کافی بود، همان‎گونه که اساتید می‎فرمایند، نباید چندهزار قانونِ نیازمندِ تبیین در قوه‎ی قضائیه وجود داشته باشد.

اشکال کار شاید این باشد که توجه حوزه به جذب حداکثری طلبه بیش‎تر از کیفیت بوده است، چراکه، به خصوص در سال‎های اخیر، سیل عظیم طلبه به حوزه وارد می‎شود، اما به همان نسبت با خیل عظیم خروجی مواجه نیستیم که مصداق شیخ اعظم و یا مرحوم آخوند باشد. امروزه وقت  و انرژی طلاب علوم دینی صرف تولید فقه نظام‎ساز، میارزه با جریانات انحرافی و معنویت‎های نوین، کشف آموزه‎های قرآنی متناسب با شرایط روز نمی‎گردد که بتوان توقع داشت شیخ اعظمی بنشیند و کتاب فقه و اصولی متناسب با زمان حاضر بنویسد، بلکه وقت و انرژی طلاب یا صرف تأمین معاش می‎گردد یا حداقل دغدغه‎ی معاش خانواده مانع بزرگی است که آن‎ها شیخ اعظم دیگری بشوند و یا درحال پرکردن رزومه‎ی علمی، پژوهشی و فرهنگی خود هستند.

امروزه، متأسفانه، غم رزومه غم بزرگی است. طلبه برای کار طلبگی باید رزومه‎ی قوی داشته باشد، دوره‎های گذرانده، مقالات علمی_پژوهشی، زبان‎های خارجی و … وقت طلاب را به خود اختصاص داده که اغلب نیز بی‎نتیجه است و عده‎ی کمی از طلاب می‎توانند از این رزومه مختصر بهره‎ای ببرند. ازسوی دیگر، این رزومه‎ها کم‎تر به سبد خانوار وارد می‎شود و نهایتا به دانش طلاب می‎افزاید و مرجع مقالات دیگر طلاب می‎گردد.

نکته‎ی بسیار مهم آن است که شکاف طبقاتی در میان طیف روحانیت در حال وقوع است. این شکاف طبقاتی از یک‎سو بین روحانیت و مردم جدایی انداخته است، و از سوی دیگر، بین روحانیان نیز دهک‎های طبقاتی بروز نموده است؛ برخی روحانیان، بی‎دغدغه‎ی نان، برای طلابی که با این دغدغه خوگرفته‎اند نسخه‎ی مجاهده‎ی علمی، تهذیب اخلاقی و ساده‎زیستی می‎پیچند. ماشین‎های گران‎قیمت، خانه‎های شمال شهر، تحصیل فرزندان در خارج کشور و مواردی از این قبیل هم از چشم مردم دور نیست و هم از نگاه روحانیان و طلابی که در پی دین و خدا به حوزه آمده‎اند. نکته‎ی مهم این است که اشرافیت، شایسته‎ی روحانیت نیست.

تهذیب اخلاق نیز آن‎گونه نیست که باید باشد، وگرنه روحانی هنگام اذان، نماز را بر هرکاری ترجیح می‎دهد، روحانی، موسیقی گوش نمی‎دهد، موسیقی حرام و حلال برای او معنا ندارد، کف‎زدن را بر صلوات ترجیح نمی‎دهد، سرقت علمی نمی‎کند، مقاله و کتاب دیگری را به نام خودش چاپ نمی‎کند. مردم یک‎مورد بی‎اخلاقی از روحانیت ببینند آن‎را پای دین می‎گذارند و فاتحه‎ی دین و دین‎داری را می‎خوانند، چه برسد که هر روز شاهد تعداد بیشتری از این بی‎اخلاقی‎ها باشند.

به نظر می‎رسد مسئولین حوزه، چه خواهران و چه برادران، باید برای این دو بخش برنامه‎ریزی بهتری کنند. نخبگان حوزه، اعم از طلاب سطوح عالی و خارج و اساتید، را زیر چتر حمایتی خود گرفته و از همه‎ی امکانات، البته با تدبیر، نهایت استفاده را ببرند و فقه تمدن‎ساز را تدوین نمایند. از سوی دیگر عالمان اخلاق همت کنند و طلاب را اخلاقی‎تر تربیت نمایند.

البته پرواضح است که حوزه عالم دینی و اخلاق‎مدار کم ندارد، اما توقع این است که طیف اندک روحانیت که رفتاری شایسته‎ی روحانیت اصیل ندارند، اصلاح شوند. زیرا مردم، همیشه ضعف‎ها را می‎بینند و قوت‎ها هرچند افزون، از تیررس نگاه آن‎ها دور می‎مانند.

سخن آخر این‎که: مردم تا زمانی تریبون را در اختیار روحانیت قرار می‎دهند که آن‎ها را حافظ منافع دین و دنیای خود بدانند، خطاها افزون شود و عدالت اجتماعی و اقتصادی را نبینند، تریبون را می‎گیرند وبه دست طیف دیگری می‎دهند، رودربایستی هم ندارند.

موضوعات: یادداشت روز
[یکشنبه 1396-12-27] [ 08:47:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت