آسمان علم


 
  مبعث ...

 

امروز سال‎روز نزول #اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَق‏ است، روزی که رسول خداوند، جبرائیل، به آخرین ذخیرة خداوند از سلالة انبیاء علیهم‎السلام در غار حرا فرمود:#اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَق‏ و بعد در طول بیست‌وسه‎ سال آن‎را تفسیر کرد. امروز روز پاره‌شدن پرده‌های جهل و کشته‌شدن ناآگاهی و شکست بت‌خانه‌های جاهلیت است. روز شناخت #رَبِّكَ الَّذي خَلَق است که به مخاطب بگوید لااله‌الاالله اراده کرده اروا به صراط مستقیم هدایت کند که اورا متقی کند، بنده کند. روز #اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَق بر زمین و زمینیان مبارک، که ان‌شاءالله پرده‌های جاهلیت امروز نیز پاره شود و عبودیت در معنای حقیقی‌اش تجلّی یابد.

#به_قلم_خودم

موضوعات: مناسبت‌ها
[یکشنبه 1399-01-03] [ 02:20:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  روزهای سخت ...

 

مدینه چه روزهای سختی به خود دیده است، روزهای کینه و حسد، روزهای زحمات سخت و طاقت‎فرسای دعوت به سوی هدایت، روزهای سخت جنگ و کشته شدن عزیزان، روزهای نزول وحی و نفهمیدن مردمان و… . 

یکی از سخت‌ترین روزهای مدینه، حوادث پس از رحلت حضرت ختمی‌مرتبت صلی‌الله‎علیه‎وآله است، روز سخت غصب ولایت و انحراف امت و جدایی از مسیر هدایت الهی، روز سخت جان کندن برای گرفتن قدرت و منزلت و دوروزه دنیا که بشود آقا و سرور و منتقم شهدای بدر و احد و حنین.

در بحبوحه سختی غصب ولایت، روزهای سخت بیماری و حزن دردانة خلقت نیز غمی است که تا امروز  روی سینه تاریخ سنگینی کرده و عقده پشت عقده آفریده است. تاریخ از اشک ریختن می‎ترسد که مبادا قبر مادر عیان شود و وصیتش ناتمام بماند. تاریخ هم که می‎داند قبر مادر کجاست، خودش را به ندیدن زده است. 

برای سبک شدن غم بقیعِ در مدینه و آن‎که این‎روزها زیاد به دیدار مادر می‌رود و حتما اشک فراق و حزن از درد آن‎روزها می‌ریزد، برای آرامش او در این روزهای سخت صلوات.

موضوعات: مناسبت‌ها
[چهارشنبه 1397-11-17] [ 10:58:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  دین رحمة للعالمین ...

 

دلش برای دیدن فرزندش در سینه می‌تپید. منتظر بود ببیند که فرزندش دختر است یا پسر، چشم‌هایش شبیه کیست، آیا اورا به یاد پدرش می‌اندازد یا نه؟ آمنه شادمان بود که می‌خواهد مادر شود و فرزند عبدالله را در آغوش بگیرد. اما او نمی‌دانست فرزندش پسر است، پسری که چهل سال بعد لرزه‌ای بر اندام شرک و کفر و نقاق می‌اندازد و تا قیامت نامش بر مناره‌ها می‌درخشد. شاید اگر این‌را می‌دانست هم خوشحال می‌شد و هم غمگین، خوشحال از این‌که فرزندش برگزیدة حضرت حق است و غمگین از این‌که دشمنانش به خونش تشنه می‌شوند.

آن‌سال، سال پرتلاطمی بود، سال عام‌الفیل، سال شکست کفر. اما کسی نمی‌دانست قرار است، دردانة خلقت پا به هستی بگذارد؛ همان‌که جهان ظلم را تهدید می‌کند، بدر و احد و حنین را می‌آفریند، همان که قرار است انسان عصر جهالت را با ندای ولایت به پیشرفت برساند، کسی نمی‌دانست.

صبح 17 ربع الاول بود که طاق کسری به دو نیم تقسیم شد، ایوانش لرزید و چهارده کنگره‌اش سرنگون شد. در آن‌روز همة پادشاهان از سخن‌گفتن باز ماندند و لال شدند. آتش‌کدة فارس نیز خاموش شد، آب دریاچه‌ای که مردم آن‌را می‌پرستیدند، خشک و دریاچه‌ای که سال‌ها آب به خود ندیده بود، پرآب شد، بت‌ها نیز به زمین افتادند.

چرا زمان تولد پیامبر این اندازه خرق عادت رخ داد، خدا می‌خواست به مردم چه بگوید؟ آیا می‌خواست بگوید آخرین ذخیرة پیامبرانش را به زمین می‌فرستد و آن‌را از لوث وجود شرک پاک می‌کند و جهل را می‌میراند؟ یا می‌خواست بگوید هدف خلقت در این سلالة پاک به ودیعه نهاده شده و پذیرش دعوت او، یعنی پذیرش آن ودیعه، قبول ولایت و ربوبیت حضرت حق.  

نمی‌دانم روزی که تمام شرک در برابر تمام توحید کرنش می‌کند و به سجدة عبودیت می‌افتد و انسان به مقام انسانیت می‌رسد، من نیز در زمین هستم یا نه، اما خوب می‌دانم که زمین روزی روی آرامش را می‌بیند، روی توحید و عبودیت را، خوب می‌دانم روزی می‌رسد که هدف آفرینش محقق می‌شود، روزی که دین رحمة للعالمین زمین را پر می‌کند. پس به امید آن روز: اللهم عجّل لولیّک الفرج.

موضوعات: مناسبت‌ها
[یکشنبه 1397-09-04] [ 10:54:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  پس از اربعین ...

زندگی در جریان است. اشک‌های چشم و تاول‌های پا تمام می‌شود، جامانده‌های اربعین نیز دیگر شاید حسرت نمی‌خورند تا سال آینده کهدوباره جا بمانند و حسرت بین‌الحرمین را با خود این طرف و آن طرف ببرند.

اما زینب روز عاشورا هنوز در راه است، هنوز زنان و کودکانی مانده‌اند که قافله‌سالارشان با موهایی سپید از ره چهل‌روزه و قد خمیده باید آن‌ها را به مدفن النبی ببرد، که شکایت قوم را به رسول برساند.

این‌روزهای زینب سلام‌الله‌علیها هنوز هم سخت است، شاید تشنگی نباشد، علی‌اصغری که در پی آب بگرید، نباشد، اما مادران و دختران و همسرانی که خواب و بیداری‌شان خاطرة تلخ نینوا و کوفه و شام است، هنوز با صدایی محزون و بغضی در گلو و یادی در خاطره به قافله‌سالاری تکیه می‌کنند که یک‌روز صبح تا عصر تمام هستی‌اش را جلوی چشمش به خاک و خون کشیدند، همان‌هایی که روزی در صف یاران علی بودند، آن‌روز دردناک تاریخ بدن فرزندش را به اسب‌ها هدیه دادند.

این‌روزهای زینب هنوز سخت است …

بانو! این‌روزها را هم شما تاب میاورید حتما، اما در میان اشک‌ها و خاطره‌ها به یاد شیعیانی باشید که نه در اربعین امسال پا در رکابتان در کربلا بودند و نه یادت کردند و نه حتی حسرت با حسین بودن را دارند. برایشان دعا کنید که امام زمان ما یار کم دارد، دعا کنید آن‌ها که به قافلة هدایت نرسیدند، سر از خیمة شما درآورند. دعا کنید.

موضوعات: مناسبت‌ها
[پنجشنبه 1397-08-10] [ 01:12:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  بخٍّ بخٍّ ...

 

بخٍّ بخٍّ!

نمی‎دانم چرا هر سال، عید غدیر من ناراحت و دلگیرم، یعنی می‌دانم. برگه‌های تاریخ که امتحانش را داده و روضه‌اش را شنیده‌ام مرا از غدیر جدا می‌کند و به آینده می‌برد، آینده‌ای نه چندان دور.

بخٍّ بخٍّ روز غدیر مرا می‌آزارد، کاش آن‎ها که در آن‌روز به فاتح خیبر و حنین تبریک گفتند، می‌دانستند که باید به خودشان تبریک بگویند، اما آن‎ها به خودشان تسلیت گفتند. برگ گمشده‎ی تاریخ ولایت شاید، از بخٍّ بخٍّ شروع می‌شود و به غیبت در مراسم تدفین حضرت ختمی‎مرتبت می‌انجامد. خیلی دلم می‌خواهد بدانم در این فاصله چه کردند که مردم به سرعت غدیر را در پستوی خیال خویش فراموش کردند و مزد رسالت را به نفع خود مصادره نمودند.

نمی‎خواهم آرزو کنم کاش آن‎روز بودم و سقیفه را روی سرشان خراب می‌کردم، چون نمی‎دانم اگر هر روز حضرت را می‌دیدم و از نور وجودشان بهره می‌بردم مانند امروز دلم برایشان تنگ می‎شد یا نه، نمی‎دانم دوست داشتم مولایم باشند یا نه، دلم خانه‎شان را می‎خواست یا نه، پای منبر خطبه‎هایشان می‎نشستم و توحید می‎آموختم؟

می‌ترسم از این آرزو، نکند سامری امت می‎شدم، نکند پشت سر کجاوه‎ی جمل حرکت می‎کردم، نکند شبانگاهان تا صبحگاهان قرآن می‎خواندم و خدایم را به وحدانیت می‎ستودم، اما بعد، زبان قرآن ناطق را به فزت و رب الکعبه می‎گشودم.

زمانه‏ی سختی داریم، آخرالزمان است اما، به گناه پشت‌کردن به ولایت می‌ارزد که «بُنی الاسلام علی خمسة ارکان: الصلاة، الصوم، الزکاة، الحجّ و الولایة.» امروز دست‎کم می‎دانم کنیزی خانه‎ی ولایت آرزویم است، شاید همین مرا در عقبی نجات دهد.

نمی‏‌دانم چرا نمی‌‏توانم تبریک بگویم، به چه کسی تبریک بگویم، به غاصبان مقامش، به آن‎ها که خلافتش را نپذیرفتند و امروز نیز نمی‎پذیرند، به آن‎ها که ولایتش را به نفع خودشان مصادره کردند و خانقاهشان را با نام او و بی‎یاد او رونق بخشیدند و شیعیان حضرتش را فریب دادند، یا به آن‎ها که عدالتش را در نهج‎البلاغه خواندند و مدفون کردند و خود بی‎عدالتی نمودند؟

کاش روزی برسد که ببینیم فرزند خلف آمده است و برایمان غدیر تفسیر می‎کند، کاش آن‎روز اگر بودیم پا در رکاب مولای زمان باشیم و سقیفه‌ها نسازیم!

عید است دیگر، به دوستداران و یاران فرزندش تبریک می‌گویم. غدیر مبارک.

موضوعات: مناسبت‌ها
[پنجشنبه 1397-06-08] [ 05:45:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت