نوازش‎های پدرانه

امروز قصه‎ای شنیدم که خیلی تکان‎دهنده بود، اشک‎آور و دل‎سوز. دختری که در زمان جنگ چهارماه بعد از شهادت پدرش به دنیا می‌آید. پدرش برنمی‎گردد و او چشم‎انتظار است.

روزی خبر پدر را می‎آورند و قرار می‎شود دو هفتة بعد پیکر را به خانواده بدهند. دختر اصرار می‎کند که پیکر پدرش را دو روز بعد برای وداع به خانه‎شان بیاورند و می‎آورند. 

روز عقد دختر است، دختر پیکر را وسط سفرة عقد می‎گذرد، استخوانی را برمی‎دارد و بر سرش می‌گذارد تا پدرش روز عقدش اورا نوازش کند. از پدر اجازه می‎گیرد و بله می‎گوید.

دردناک است این قصه، ما کجای تاریخ ایستاده‎ایم، به دختران و پسران شهدا در صف محشر چه بگوییم، به شهدا چه، آن‎ها که رفتند که چادر ما خاکی نشود.

مراقب آرمان‎های دینمان باشیم، نکند در صف محشر خجالت‎زده شویم، وقتی شهدا شفاعتمان می‎کنند

موضوعات: شهدا
[سه شنبه 1397-07-03] [ 08:53:00 ب.ظ ]