آسمان علم


 
  اخلاق یا حکومت در سیره‌ی پیامبر اسلام(ص)! ...

 

اخلاق یا حکومت در سیره‎ی پیامبر اسلام(ص)!

این‎روزها سخن از «بُعِثتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الأَخلاق» است و این‎که پیامبر اسلام صلی‎الله‏علیه‎وآله برای نهادینه‌سازی اخلاق در حامعه‏ی زمان خویش مبعوث شده‎اند، نه برای حکومت کردن. چند نکته به نظر این حقیر رسید که بیان می‎شود:

نکته‎ی اول: پیامبر اسلام در نقطه‎ای از جهان ظهور کردند که مبانی اخلاقی شکل نگرفته بود و بی‎اخلاقی‎های فراوانی وجود داشت، بی‌اخلاقی‎هایی مانند زنده به گور کردن دختران، جنگ و خون‎ریزی، بی‎حرمتی به کیان خانواده، خودخواهی‏ها، عیب‌جویی‌ها، حسادت‌ها و … که در تاریخ نمونه‎های آن فراوان دیده می‎شود. بدون درنظرگرفتن صحت و سقم سند روایت و کذاب و مجهول بودن برخی راویان این حدیث، می‎توان دلالت روایت را به‎سادگی پذیرفت؛ یعنی پیامبر برای نهادینه کردن اخلاق در چنین جامعه‌ای مبعوث شده‌اند.

نکته‌ی دوم: تشکیل حکومت در سیره‌ی پیامبر امری واضح است، یعنی پیامبر پس از هجرت به مدینه نهاد حکومت را پایه‌ریزی کردند و این فعل ایشان در تاریخ ثبت شده است و کسی در آن مناقشه ندارد.

نکته‎ی سوم: به نظر می‌رسد مناقشه درباره‌ی این‌که بعثت پیامبر اکرم صلی‎الله‎علیه‎وآله به خاطر نهادینه‌سازی اخلاق در جامعه بوده و یا به‌دلیل تشکیل حکومت، مناقشه‌ای بی‌مورد باشد، زیرا تشکیل حکومت که در سیره‌ی سیاسی ایشان وجود دارد، با نهادینه کردن اخلاق فردی و اجتماعی در جامعه ناسازگار نیست. یعنی یک شخص می‌تواند، به‌ویژه با وجود برخورداری از ملکه‌ی عصمت، هم حکومت تشکیل دهد و هم به نهادینه کردن اخلاق در جامعه همت بگمارد. روایاتی مانند بعثت لاتمم مکارم الاخلاق نیز با توجه به موقعیت خاص خود بیان شده و بعثت را منحصر در امور اخلاقی نکرده است. تشکیل حکومت نیز فعل حضرت بوده و با نصب امام و خلیفه‌ی بعد از خود به این فعل خویش حیات مداوم بخشیده است.  

بنابراین هر دو قول صحیح است که حضرت برای نهادینه‌سازی اخلاق مبعوث شده‌اند و از سوی دیگر در پی تشکیل حکومت نیز بوده‌اند. پرواضح است که اخلاق در سیاست نیز کاربردهای فراوان دارد که اگر یه آن توجه شود، حکومت الهی در بهترین شکل خویش فعالیت خواهد نمود.

در پایان ذکر این نکته نیز ضروری است، کسانی‌که درباره‌ی اخلاقی بودن بعثت پیامبر سخن گفته‌اند، فعل سیاسی ایشان یعنی تشکیل حکومت را نفی نکرده‎اند، و از سوی دیگر، کسانی‌که باور دارند پیامبر برای اخذ قدرت و برپایی حکومت کار کرده‎اند، نهادینه‌سازی اخلاق را در جامعه از سوی ایشان نفی ننموده‌اند.

موضوعات: یادداشت روز
[پنجشنبه 1397-01-30] [ 12:48:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  خدای کعبه، رحم کن ...

 

خدای کعبه رحم کن!

محمد! اقرأ باسم ربک الذی خلق

محمد: خواندن نمی‎دانم

بخوان به نام پروردگارت که خلق کرد، خلق الانسان من علق، انسان را از خون بسته‎ی آویزان آفرید، بخوان به نام پرودگارت.

مبعث یعنی برانگیخته شدن، انتخاب شدن، یعنی سپردن کار بزرگ به آدم بزرگ، انسان بزرگ. 1409 سال پیش در چنین روزی، غار حرا پر از نور شد، اقرأ باسم ربک الذی خلق، و محمد(ص) به نور نبوت مزین گشت. مبارک باد بر او انتخاب شدنش برای امری بزرگ.

انسان جاهل و کافر و مشرک در پرتو نور هدایتگری او عالم و عابد و زاهد شد. مبارک بر انسان روزی‎که در پرتو نور نبوت او به خدای هستی و هستی‎بخش ایمان آورد، دیگر خون و مردار نخورد و فهمید که باید پاک بخورد. دیگر دزدی نکرد و یاد گرفت که باید به حق خود قانع باشد. دخترانش را نکشت و آموخت که باید مهربان و راضی به رضای حق باشد. به همسر خود قانع شد و غض بصر از قرآن شریف آموخت و این‌که باید شهواتش را مهار کند.

اما چه شده که انسان دوباره به جاهلیت خویش رجوع کرده است مانند مردی که همسرش را طلاق رجعی داده و دوباره به او رجوع می‎کند. چه شده که انسان هزاره‌ی سوم غذای پاک نمی‎خورد، اختلاس میلیاردی می‎کند و به حق خود قانع نیست، فرزند انسان را به دنیا نیامده می‎کشند که بتوانند کار کنند، سفر بروند و زندگی بهتری داشته باشند. چه شده که انسان با این‎همه ادعا و عقلانیت به اعصار گذشته رجوع کرده و غیرت و مردانگی را در مقابل همسر از دست داده است و تن به ازدواج‎های سفید و ضربدری و … می‎دهد. چرا انسان این‎گونه به جهالت عشق می‎ورزد و نامش را تمدن می‌گذرد؟

خدای غار حرا! می‌شود به انسان، به مخلوق خودت رحم کنی و زودتر منجی آخرالزمان را برسانی، زمین دارد بوی تعفن می‎گیرد. می‌شود زودتر موعود ادیان به دیوار کعبه تکیه بزند، همان دیواری که روزی شکافته شد و فاطمه بنت اسد را به حضور طلبید؟ خدای کعبه جهان تشنه به صدای انا بقیةالله است، به بشر رحم کن و موعود را به او هدیه بده.

 

موضوعات: مناسبت‌ها
[شنبه 1397-01-25] [ 09:49:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  دائم الاضافه ...

 

دائم‎الاضافه

بار دیگر یکی دیگر از فرزندان زهرای مرضیه سلام‎الله‎علیها از خانه‎شان به دارالخلافه برده شد، شکنجه‎ را تجربه کرد و شهادت سهم او از این جهان مادی گشت.

حروف و اسماء دائم‎الاضافه حروفی هستند که حتما باید به چیزی اضافه شوند، گاهی فکر می‎کنم امامان معصوم علیهم‎السلام نسبت به شهادت مانند این حروف و اسماء هستند.

شهادت حتما درجه‎ی مهمی است که انسان را بسیار رشد می‎دهد، اما نمی‎دانم چرا حکام ستم کینه‎ی خاندان نبوت را به دل گرفتند و تا آخرینشان را راحت نگذاشتند و شهادت را سهمشان نمودند. مگر فرزندان خانه‎ی رسالت نمی‎خواستند به انسان‎ها علم و آرامش بدهند، راه بندگی در درگاه حق را بیاموزند و دستشان را بگیرند و تا خانه‎ی دوست برسانند؟

شهادت هفتمین ستاره‎ی احادیث نجوم، هفتمین سرنشین کشتی نجات و هفتمین ثقل حدیث ثقلین به منتظران دوازدهمین فرزند زهرای مرضیه تسلیت باد.

موضوعات: مناسبت‌ها
[پنجشنبه 1397-01-23] [ 02:07:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  سلام بر شما ای شهید سرافراز ...

 

سلام بر شما ای شهید سرافراز!

(به مناسبت شهادت شهید محمدباقر صدر)

امروز 19 فروردین سالگرد شهادت شماست. چیزی که از شما می‎دانستم این بود که کتاب سختی دارید و فهم کتابتان برای همه‎ی طلبه‎ها دشوار است و شاید ته دلم خوشحال بودم که کتابتان سهم امتحانات پایان ترم من نشده است. اما روزی‎که با اندیشه‎هایتان آشنا شدم، آرزو کردم کاش شب‎های پراسترس امتحان من نیز با کتاب حلقه‎ی ثالثه‎ی شما به اتمام می‎رسید.

روزگار در بی‎خبری از تفکرتان گذشت تا این‎که از طریق کانال تلگرامی یکی از اساتید با اندیشه‎هایتان آشنا شدم. آدم حسودی نیستم اما فکر کنم ته دلم به نبوغتان حسادت کردم. در سن جوانی با این‎همه تفکر نو و تازه غنایی به اندیشه‌های اسلامی داده‌اید که تا همیشه‌ی تاریخ اسمتان را جاودانه ساخته است. گاهی فکر می‌کنم اگر شما و اندیشه‌تان مدت بیشتری فرصت حیات در این جهان را می‌یافتید قله‌های علم زودتر فتح می‌شد، شاید پاسخ‌‎هایتان، امروز جهان تشنه را سیراب‌تر می‌کرد.

شما که هیچ وقت در تکالیف واجبتان مقلد نبوده‌اید و پیش از بلوغ از اساتیدتان اجازه‌ی اجتهاد گرفته‌اید، به طلبه‎های عصر هرمنوتیک و تفسیرهای ناهمگون از قرآن شریف، عصر رویش معنویت‎های نوین و هجمه‎های اعتقادی حق بدهید که برای نبوغتان احترام قائل باشیم و برای کشنده‎تان آرزوی عذاب ابدی کنیم.

می‎خواهم با صدای بلند بگویم مرگ بر صدام زمانی‎که خودش شما را شکنجه کرد، موهایتان را کشید و محاسنتان را آتش زد. او ننگ ابدی شهادت مردان و زنان بسیاری را در پرونده‌ی خود دارد و یقینا در صف محشر گرفتاری فراوان دارد، اما شهادت شما دردناک‏تر است. روزی‎که داستان شهادتتان را شنیدم و بعد در جستجوی اینترنتی ان‌را خواندم، بسیار متأثر شدم و گریستم.

یکی از شاکیان صدام من هستم و هیچ‌وقت اورا به‎خاطر شهادتتان نخواهم بخشید، او باید تقاص دورکردن جهان اسلام را از اندیشه‌های شما در دوزخ الهی پس بدهد، همان‎جایی که خودش، خودش را بسوزاند. او جهان اسلام را از وجود بزرگ‎مردی پاک کرد که می‌توانست فلسفه و اقتصاد و اخلاق و تفسیر قرآن را در جهشی بزرگ به ظهور نزدیک‎تر کند.

من حق دارم شاکی صدامی باشم که فهمید تفسیر قرآن شما می‎تواند جامعه‎ی عراق را برای انقلاب آماده کند و کشوری مانند ایران بسازد. اگر در عراق نیز انقلاب رخ می‎داد، دیگر دو کشور مسلمان شیعه با هم نمی‎جنگیدند، این‏همه شهید روی دستان دو ملت تشییع نمی‎شدند و شهیدان زنده‎ی آماده‎ی شهادت روی تخت بیمارستان دوستانشان را به خاطر نمی‎آوردند. اگر انقلاب عراق رخ می‎داد، کشورهایمان ویران نمی‎شد، صنعتمان زودتر پا می‎گرفت و دانشگاه‎هایمان پاسخ‎های بهتری برای جهان پیش رو داشتند. الان برای ای‎کاش‎ها و اگرهای من دیر است، پس شهادتتان را در چنین روزی به جامعه‎ی مسلمان تسلیت می‎گویم و به شما تبریک و دعا می‎کنم که هم‎نشین سیدالشهداء علیه‌السلام باشید.

در پایان یک توقع نیز دارم و آن این‎‌که برایمان دعا کنید که ثابت‎قدم بمانیم و در این صفحات آخرالزمان مشق‎هایمان را خوش‎خط بنگاریم، نمازهایمان را با حضور بخوانیم، قرآن را خوب بفهمیم و معارف علی علیه‎السلام و آلش را یاد بگیریم و منتظر خوب ولی‎نعمت عصرمان، حضرت بقیةالله عجّل‎الله‎تعالی‎فرجه‎الشریف باشیم. دعا کنید که در این روزهای پرخطر که تیرهای تردید از هر طرف به‎سویمان نشانه می‎رود، خدای کعبه را به تمامی بپرستیم و در دین پیغمبر خاتم شک نکنیم.

موضوعات: مناسبت‌ها
[یکشنبه 1397-01-19] [ 07:54:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  طلبگی در عصر آخرالزمان ...

 

طلبگی در عصر آخرالزمان

چندسال پیش مدت کوتاهی در مؤسسه‌ای کار می‎کردم که در کنار فعالیت‎های مطبوعاتی و فرهنگی‎اش، به‎طور غیر رسمی حوزه‎ی علمیه‌ی خواهران هم داشت و طلبه می‎پذیرفت. یک‎روز خانمی به مرکز آمد که مانتو و مقنعه پوشیده بود و حجاب خوبی داشت. او می‎خواست در حوزه ثبت‎نام کند و سؤالش این بود که حتما باید چادر داشته باشد. من خیلی تعجب کردم که چطور می‎شود یک‎نفر بخواهد در حوزه تحصیل کند و نداند که چادر الزامی است.

چندسال بعد من به حوزه آمدم و بعد از تمام سطح دو در حوزه مشغول به کار شدم. حالا می‎شنوم طلبه‎هایی هستند که در حوزه چادر می‌پوشند، اما خارج از حوزه با مانتو ظاهر می‎شوند. اما هنوز متعجبم که چرا طلبه درک نمی‎کند حجاب فاطمی جزئی از زندگی طلبگی است.

امروز که درِ حوزه باز است و همه می‎توانند وارد شوند و مدرک هم می‎دهند و با آن مدرک می‎شود در ارگان‌های دولتی کار کرد، آسیب‎های زیّ طلبگی بیشتر می‎شود. نمی‎خواهم بگویم در را ببندیم و فقط از خانواده‎ی روحانیت طلبه جذب کنیم که بسیاری از طلابِ امروز متعلق به قشر متوسط جامعه‎اند که بسیاری از آن‎ها نیز در خانواده‎شان روحانی نداشته‎اند، اما افراد موفق در عرصه‎ی تبلیغ و تحقیق و تدریسند.

نمی‎دانم اشکال کار کجاست که زیّ طلبگی مفهوم واقعی خویش را از دست داده است، یا کسی نمی‎داند سبک زندگی طلبگی یعنی چه؟ نوع پوشش، خوراک، روابط با محرم‎ها و نامحرم‎های فامیل، موسیقی، شرکت در مجالس عروسی و … که برای حضور اجتماعی طلبه لازم است با شیوه‎ی زندگی طلبگی هم‎خوانی ندارد و طلبه برای این‎که بتواند در اجتماع خانواده و فامیل و دوستان ظاهر شود، از دین کم می‎گذارد. نمی‎خواهم بگویم همه‎ی طلاب این‎گونه‎اند، اما همان تعداد اندک نیز باید آسیب‎شناسی شود.

فقه برای کسب درجات معنوی و طی کردن پله‎های کمال از طرف خداوند تعریف شده است، نه آن‎که فقه را دستاویز قرار داده و احکام اولیه‎ی دین را به خاطر زندگی‎های امروزی ثانویه کرد. زندگی طلبگی نیاز به احیاء دارد.

موضوعات: زیّ طلبگی
[پنجشنبه 1397-01-16] [ 04:35:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  ایها الرجبیون ...

 

ایها الرجبیون

رجب ماه قل هو الله و استغفار و توبه، رجب ماه خیز برداشتن به سوی درک حضور مستمر خدا. رجب مقدمه‌ی ماه تقدیر الهی.

آیا فضیلت ماه رجب به این است که معجزه‌ی تولد حضرت امیر علیه‌السلام در این ماه به وقوع پیوست یا اگر حضرت در این ماه نزول اجلال نمی‌کردند، ایها الرجبیون ندای محشر نمی‌شد و این الرجبیون در پی استغفار و توبه نمی‌بودند؟ آیا شرف ماه رجب به خاطر حضرت امیر علیه‌السلام است یا به خاطر شرافت ماه رجب، امیرالمؤمنین در این ماه متولد شده‌اند؟ آیا شکافته شدن دیوار کعبه و تولد حضرت در آن، فضیلت حضرت امیر نیست؟

ماه قل هو الله و استغفار و توبه با تولد خداوندگار درک حضور مستمر خدا در عالم هستی چه تناسبی با هم دارد؟ ماه توحید از اعمال مستحبش پیداست: 100 قل هو الله، 1000 قل هو الله، 1000 لااله‌الا‌الله، همگی نشان از دعوت حق دارد که بیایید و مرا دریابید که من خدای یگانه‌ام و از شما به شما آگاه‌ترم، من طراح شمایم و می‌دانم چه خلق کرده‌ام. خدای لااله‌الاالله‌ در این ماه علی علیه‌السلام را که در توحید کم‌نظیر است در خانه‌ی خودش به دنیا هدیه داد که شاید اولین فضیلت حضرت را به اخرین آن یعنی شهادت در خانه‌ی خودش پیوند دهد، چه پیوند مبارکی است دخول و خروج در این عالم که درخانه‌ی کبریایی رقم بخورد.

ایها الرجبیون که این ماه را درک کردید، خدا را به یگانگی، ختم رسل را به نبوت و علی را به ولایت شناختید، رضوان   مبارکتان باد. کاش در محشر این ندار به گوشمان برسد.

موضوعات: ماه‌های قمری
[شنبه 1397-01-11] [ 11:15:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  میلاد نور نهم مبارک ...

 

میلاد نور نهم مبارک

زمان امامت امام رضا علیه‌السلام، زمانه‌ی عجیبی بود، زمانی پر از شبهه. شبهه‌ی مخلوق بودن یا قدیم بودن قرآن که چقدر انسان به خاطر این سؤال، بی‌گناه کشته شدند. عصر مناظره‌های علمی با دیگر فرق و مذاهب که چقدر انسان‎ها در این دوره فکرشان بیمار شد. عصر حضور تفکر یونان باستان، عصر سقراط و ارسطو و افلاطون. چه دوره‌ی سختی بوده است برای مردم عادی که خواص جامعه‌شان فکرشان را تغییر می‌دادند. 

حضرت رضا علیه‌السلام در سن 47سالگی، هنوز فرزند پسری ندارند که سلاله‌ی امامت را ادامه دهند، پس لابد امام نیستند. شیعه در آزمون سختی قرار می‌گیرد، تمام علم امام را ندیده می‌گیرد، کراماتش را، عباداتش را، دستگیری‌هایش را، و اسیر شبهه می‌شود و جز تنی چند ا زمخلصان، به این فکر می‌افتند که نکند امام رضا علیه‌السلام امام نباشد و امامت را به نام خود ثبت کرده باشد. 

خدا به شیعه رحم می‌کند و در چنین روزی، دهم رجب سال 195 ه‍.ق، مولودی پاک از سلسله‌ی امامت را به شیعه هدیه می‌کند و شبهات را پایان می‌دهد. مولود نور نهم مبارک.

کاش شیعه در عصر غیبت دوازدهمین فرزند زهرا سلام‌الله‌علیها در وجودش و امامتش و آمدنش شک نکند، شبهه ایجاد نکند، آب در آسیاب دشمن نریزد. کاش شیعه منتظر واقعی حضرتش باشد و مقدمات آمدنش را فراهم کند، کاش شیعه از گذشته درس بگیرد.

موضوعات: مناسبت‌ها
[چهارشنبه 1397-01-08] [ 12:10:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  سفر خوب است ...

 

سفر خوب است…

مناطق کوهستانی شمال کشور که من آن‌را بسیار دوست می‌دارم، تفرج‌گاه‌های بکر و دست‎نخورده‌ای هستند که تمام سال می‌توانی جایی برای فرار از هیاهوی شهرهای بزرگ برای خودت پیدا کنی، گاهی زیر نور آفتاب، هوای پاکیزه تنفس کنی و غر بزنی که چقدر هوا گرم است و گاهی در سرمای آن لباس پشمی بپوشی و به خودت بلرزی و کنار چراغ خوراک‌پزی بنشینی و دست‌هایت را به آن نزدیک کنی و منتظر شوی که گرم شوند. تعطیلات بهار هم شب زیر پتو بخوابی و نیمه‌های شب از صدای زوزه‌ی گرگ و شغال بیدار شوی و از پنجره بیرونر ا بنگری و زمین را سفیدپوش ببینی و از تعجب مبهوت باشی. برف ندیده‌ی زمستان شهرت را آن‌جا تجربه کنی.

یکی از بهترین مکان‌های این منطقه که می‌تواند انسان را در سکوت فروبرد و فکرش را برای اندیشیدن درباره‌ی موضوعات مهم هستی صیقل دهد، امامزاده امیرعلی است که در بالای کوه قرار دارد، امامزاده‌ای در جنگلی به غایت زیبا همراه با کوه و دره. تابستان گذشته همراه خانواده به آن‌جا رفتیم و خاطره‌اش را ابدی کردیم. این منطقه در شهرستان رودبار از توابع استان گیلان قرار دارد.

  سفر خوب است و حتما برای روحیه‌ی انسان مفید. اما کاش انسان در فرصت‌های خالی زندگی‌اش سفری به درون خویش کند و ببیند هوای درونش چگونه است؟ آفتایی است یا بارانی، سرد است یا گرم. کاش انسان در این سفر درونی خودش را بشناسد، در محاسبه‌ی آب و هوای درون خویش راهی برای بهبود وضعیت آب‎وهوای درونش بیابد. اگر هوای درونش سرد است و برفی، چادری بزند و از درون چادر سردی هوا را لمس کند و برای گرم شدن، لحظه‌ای اخلاص خرج عبادتش کند. اگر هوا آفتابی است، زیر نور آفتاب بایستد و بهار دلش را با شکرگزاری جشن بگیرد. راهی برای بهترشدن بیابد که وقتی از سفر برگشت و روزمره‌گی زندگی اورا جذب خویش نمود، اخلاصش و ارتباطش با خدا قطع نشود. سفر خوب است.

موضوعات: ایران‌گردی
[دوشنبه 1397-01-06] [ 12:13:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  فضیلت امام علی علیه‎السلام از زبان مأمون ...

فضیلت امام علی علیه‎السلام از زبان مأمون

مأمون: بر این عقیده و دین هستم که علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام به‌ترین خلق خدا پس از پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و سزاوارترین مردم برای خلافت است.

اسحاق: در میان این جمعیت کسانی هستند که آن‌چه را مأمون درباره‌ی علی علیه‌السلام بیان کرد نمی‌شناسند و بِدان معتقد نیستند و مأمون ما را برای مناظره طلب کرده است.

مأمون: هر طریق را می‌پسندی اختیار کن من از تو سؤال کنم یا تو از من سؤال کنی؟

اسحاق: من پرسش را آغاز می‌کنم.

اسحاق: به چه دلیل مأمون ادعا می‌کند که علی برترین مردم است پس از رسول خدا و سزاوارتر است از همه به خلافت پس از وی؟

مأمون: به من بگو چه چیز مایه‌ی برتری مردم بر یک‌دیگر می‌شود چنان‌که بتوان گفت: فلان کس از دیگری‌ افضل است؟

اسحاق: اعمال نیکو.

مأمون: راست است، اکنون به من بگو درباره‌ی کسی‌که در زمان پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بر یار خود برتری داشت، ولی پس از پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله آن یار که مفضول بود کاری انجام داد برتر از کاری که فاضل در زمان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله انجام داده بود، آیا این کس را می‌توانیم از جهت فضل با فاضل زمان پیغمبر هم‌پایه بدانیم؟

اسحاق، سر به پایین افکند و در اندیشه فرو رفت.

مأمون: اسحاق تو نمی‌توانی پاسخ «آری» بدهی، زیرا اگر «آری» بگویی من در روزگار خودمان کسانی را به تو نشان می‌دهم که از آن کس جهاد و حج و روزه و نماز و کارهای خیرش افزون است.

اسحاق: حق با شماست، هرگز کسی‌که در زمان پیغمبر مفضول بوده است هم‌پایه کسی‌که در زمان پیامبر فاضل بوده نمی‌شود.

مأمون: اسحاق! به درستی روایات و اخباری که از یاران تو و کسانی‌که تو دینت را از آنان گرفته‌ای و آنان‌را پیشوای خود قرار داده‌ای درباره‌ی فضایل علی‌بن ابی‌طالب به تو رسیده است. بنگر و آن‌ها را به آن‌چه‌که درباره‌ی فضایل دیگران شنیده‌ای بسنج، آن‌گاه اگر دیدی که فضایل آن‌ها هم‌پایه‌ی علی است. بگو آن‌ها برتر از علی بودند، نه به خدا سوگند چنین نیست

اسحاق! روزی‌که خدا پیغمبر را برانگیخت کدام‌یک از اعمال برتر بود؟

اسحاق: اخلاص در شهادت.

مأمون: آیا به پیشی‌گرفتن در اسلام نیست؟

اسحاق: بلی

مأمون: این آیه را در قرآن تلاوت کن که خداوند می‌فرماید: (وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُون اُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ) مقصود از این آیه چه کسانی است که در پذیرفتن اسلام پیشی گرفته‌اند؟ آیا شنیده‌ای کسی در اسلام بر علی پیشی گرفته باشد؟

اسحاق: علی هنگامی اسلام آورد که نوجوان بود و هنوز تکلیفی نداشت و حکمی به وی تعلق نمی‌گرفت، در صورتی‌که آن دیگری در زمان بزرگی که حکم و تکلیف داشت اسلام آورد.

مأمون: به من بگو کدام‌یک نخست اسلام آورده است تا پس از آن درباره‌ی موضوع نوجوانی و کمال و بزرگی با تو مناظره کنم؟

اسحاق: علی پیش از آن دیگری اسلام آورد با همین کیفیت.

مأمون: آری! به من بگو که آیا اسلام علی به سبب این بود که رسول خدا اورا به اسلام دعوت کرد یا انگیزه‌ی آن الهامی از جانب خدا بود؟

اسحاق می‌گوید: من سر خود را فرو انداختم و در اندیشه فرو رفتم.

مأمون: ای اسحاق! نمی‌توانی اسلام علی علیه‌السلام را در نتیجه‌ی الهام از خدا بدانی، زیرا در این‌صورت علی را بر پیغمبر مقدم می‌داری، زیرا رسول خدا تا جبرئیل از جانب خدا به وی خبر نداد اسلام را نمی‌شناخت.

اسحاق: آری رسول خدا اورا به اسلام دعوت کرد.

مأمون: اسحاق! آیا پیغمبر که علی را دعوت کرد به دستور خداوند بود یا از جانب خودش؟

اسحاق می‌گوید: باز من در اندیشه فرو رفتم و سر پایین افکندم

مأمون: اسح.اق! نمی‌توانی پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله را نسبت به تکلیف دهی، زیرا خداوند می‌فرماید: (و ما اَنَا مِنَ الْمُتکَلِّفیْنْ).

اسحاق: بلی پیغمبر، علی را به دستور خداوند به اسلام خواند.

مأمون: آیا شایسته است که خداوند به پیغمبر خود تکلیف کند کسی را که هنوز به سن بلوغ نرسیده است و حکمی بر وی جاری نمی‌شود به دین دعوت کند؟

اسحاق: پناه می‌برم به خدا که چنین نسبتی به وی داده شود.

مأمون: اسحاق آیا قرآن می‌خوانی؟

اسحاق: بلی.

مأمون: بخوان برای من آیه (هل اَتی عَلَی الْإنسانِ حینٌ مِنَ .الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئا مَذْکُورا)

اسحاق: آیه را خواندم.

مأمون: آیا می‌دانی که علی هنگام اطعام مسکین و یتیم و اسیر گفت: (اِنَّما نُطْعِمُکُم لِوَجْهِ الله). آیا شنیده‌ای که خداوند در قرآنش هیچ‌کس را مانند علی وصف کرده باشد؟

اسحاق: نه؟

مأمون: راست گفتی زیرا خداوند متعال رفتار و سیره‎ی علی را شناخته بود.

مأمون: اسحاق آیا حدیث: (أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزَلَةِ هارونَ مِنْ مُوسی) را روایت می‌کنی؟

اسحاق: بلی! این حدیث را شنیده‌ام و نیز نام کسانی‌که آن‌را درست ندانسته یا آن‌را انکار کرده‌اند می‌دانم.

مأمون: آیا کسانی‌که آن‌را درست می‌دانند نزد تو راست‌گفتارند یا آنان‌که انکار کرده‌اند؟

اسحاق: کسانی‌که آن‌را درست دانسته‌اند.

مأمون: آیا امکان دارد که پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله این گفته را به طور مزاح گفته باشد؟

اسحاق: پناه می‌برم به خدا.

مأمون: آیا نمی‌دانی که هارون برادر پدری و مادری موسی بود؟

اسحاق: بلی می‌دانم.

مأمون: آیا علی نیز برادر پدری و مادری پیغمبر بود؟

اسحاق: نه.

مأمون: آیا نه این است که هارون نبی بود و علی نبی نیست؟

اسحاق: بلی.

مأمون: این دو صفت در علی علیه‌السلام وجود نداشت و در هارون داشت: پس مقصود از این‌که: تو نسبت به من چنانی که هارون به موسی چنان بود، چیست؟

اسحاق: از این سخن اراده کرده بود که دل علی را به دست آورد و خشنود سازد، زیرا منافقان گفته بودند: پیغمبر، علی را در مدینه به واسطه بی‌مهری به او به جای خود گذاشته بود؟

مأمون: آیا پیغمبر به وسیله‎ی سخنی که معنی نداشت، خواست دل علی علیه‌السلام را خشنود سازد؟

اسحاق: من خاموش شدم و سر به پایین افکندم.

#نکته‌ی جالب در این مناظره ایناست که مأمون خودش با این‌که می‌داند امام علی علیه‌السلام افضل است، حق خلافت را به صاحبان برحقش نمی‌دهد و بلکه اورا شهید می‌کند. قدرت با انسان چه‌ها که نمی‌کند!

موضوعات: مناظره
 [ 01:34:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  اشک‎های 13رجب ...

 

 

اشک‌های ‌13رجب

از وقتی که نسبت به امامان علیهم‎السلام حسی پیدا کردم، برایم شگفت‌انگیز بود که چرا بعضی‎ها در میلاد ائمه علیهم‎السلام هم اشک می‌ریزند، گاهی نیز خودم گریه کرده‎ام. 13رجب و عید غدیر از آن‎روزهایی است که انسان دلش می‌خواهد با اشک‌هایش راز بگوید. ‎

یک‌روز به مناسبتی قرار شد کتاب تاریخ امامت را خلاصه کنم. در حین خلاصه‎نویسی حوادث غدیر اشک می‎ریختم و کشف می‌کردم که چرا گریه می‌کنم. علت این بود که من تاریخ را می‌دانستم، غصب ولایت را، سیف‌الاسلام را کشته بر خاک می‌دیدم و اخوک الشیطان را که در پی دزدیدن مقام ولایت سر از پای اخلاص  در عبادت جدا کرد و سر در آخور زهد خشک و افراطی نهاد، همان‎که بعدها صوفیه سلسله‌شان را از طریق او به حضرت امیر می‌رسانند، حسن بصری.

روز غدیر، حوادث آینده یکی‌یکی برایم تداعی می‌شد و بخّ بخّ یا علی خبر توطئه را آشکار می‌کرد، کوچه و در و دیوار و سقیفه و غصب فدک و فرق شکافته از سر جهل و… . تبریک گفتن برای میلاد نور چقدر سخت است وقتی تاریخ را می‎دانی و می‌دانی اولین شهید محراب همان مردی است که نه، همان مولایی است که سجده و چاه رازهایش را فاش می‌دانند، نه فقط راز کوجه و قبر شبانه، بلکه راز ارتداد امت، راز آینده‎ی امت که سیف الاسلام‌هایش دین را در پستو فرومی‌کنند و سیره‌های جدید متشرعه می‌سازند؛ گاهی می‌نوازند، گاهی می‌خوانند، گاهی استنداپ اجرا می‎کنند، گاهی حرف مهمل می‌زنند، گاهی قوانین نانوشته را به حال خود رها می‌کنند و هنگام اذان مغرب نمازشان را به تأخیر می‌اندازند.

این‌ها حوادثی است که گاهی از انسان در روز تولد انوار قدسیه اشک می‌گیرد. شیعه! کاش از جهل درآیی و لباس علم بپوشی. باورکن، راه دوری نمی‌رود اگر بدانی فضیلت علی علیه‌السلام فقط زدن پشت یلان عرب و کندن در خیبر نیست، فضیلت علی علیه‎السلام که جمل و صفین و نهروان را آفرید، همان است که در دعای کمیل و مناجات‌های حضرتش نمود دارد، فضیلت امام و مولای ما حدیث سفینه و انذار و غدیر است، ولایت. این‎را که بفهمیم و با گوشت و خونمان لمس کنیم، تبریک‎هایمان رنگ ولایت می‌گیرد.

موضوعات: مناسبت‌ها
[یکشنبه 1397-01-05] [ 10:38:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  دکتر داریوش شایگان ...

 

دکتر داریوش شایگان

امروز صبح خبر ناراحت‎کننده‌ای شنیدم، خبر کوتاه بود: دکتر شایگان مرد. اول جا خوردم، اما بعد دیدم جای غافگیری نیست، مرگ است دیگر، کسی‌را خبر نمی‎کند، می‎آید و می‎برد. دیروز هم زن جوانی را که می‎شناختم به خانه‎ی ابدی‎اش برده بودند. اما دکتر شایگان با ان زن جوان تفاوت داشت، جناب دکتر روشن‌فکر صاحب کتاب بود که برای انقلاب تلاش نموده و حالا پشیمان بود و از مردم به خاطر اشتباه نسلشان عذرخواهی کرده بود. 

پیش از این با آثار دکتر آشنا بودم، «ادیان و مکتب‎های فلسفی  هند» و «آئین هندو و عرفان اسلامی» بسیار  در نگارش پایان‎نامه‎ام به من کمک کرده است. جوانان دانشگاهی دهه‎ی 60 و 70 کتاب‎هایش را می‎خواندند و شاید به روشن‎‎فکری‎اش غبطه می‎خوردند.

امروز وقتی شنیدم او به خاطر روشنفکری‎های قبلی‎اش از مردم ایران عذرخواهی کرده، به فکر فرورفتم. نکند آن‎ها که در جبهه‎ی اسالم قرار گرفتند و انقلاب کردند، روزی پشیمان شوند و عذرخواهی نمایند. همان‎ها که نظام را شکل دادند، اداره کردند و … . کاش! آن‎ها که انقلاب کردند، وقتی در برابر عدل الهی قرار گرفتند از خدا به خاطر انقلاب عذرخواهی نکنند، کاش عملکردشان آن‎قدر درست باشد که نجاتشان دهد.‎

موضوعات: مناسبت‌ها
[جمعه 1397-01-03] [ 01:27:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  فهم اندک ...

 

فهم اندک

پرسه زدن در راه‌روهای کتاب‎فروشی و میان کتاب‎ها و یافتن گمشده‌ای که تورا برای کشف ناشناخته‌ای یاری کند، چقدر جذاب و مفرّح است. هیچ تفریحی مرا این‌گونه به وجد نمی‎آورد. کتاب‌فروشی همیشه جای آرامی است که می‌توانم دقایق حضور در ان‌را به هیچ‎چیز جز کتاب نیندیشم.

طبق عادت این چندسال اخیر، دو روز پیش از شروع تعطیلات برای خرید کتاب به کتاب‎فروشی رفتم. خیلی برایم عجیب بود که چقدر فرهنگ و تمدن کشورم عوض شده است. پیش از این وقتی به کتاب‎فروشی می‌رفتم، محیط آرامی می‎دیدم که می‎توانستم در آن با آرامش کتاب مورد نظرم را بیابم. اما کتاب‌فروشیِ آن‎روز با موسیقی تند و حجاب بسیار نامتعارف یکی از فروشندگان مرا به شدت آزار می‎داد.

قفسه‎ها را نگاه می‎کردم که درباره‎ی موضوع پایان‎نامه‎ام کتابی پیدا کنم. قفسه‎ی کتاب‎های قرآنی اولین جایی بود که نگاه کردم، اما چیزی نیافتم. قفسه‎های دیگر را نیز نگاه کردم و دوباره به سراغ کتاب‎های قرآنی رفتم.

کتاب‎های اولین قفسه از پایین را یکی‌یکی برداشتم و نگاه کردم. جالب بود، کتاب‎های مورد نظر من در جایی دور از چشم قرا داشتند که برای یافتنشان باید خیلی تلاش می‎کردم. از فروشنده سراغ کتاب‎های تفسیری را گرفتم، به جز دو نمونه، تفسیر دیگری در کتاب‎فروشی به این بزرگی وجود نداشت. به او گفتم، جای کتاب‎های قرآنی‎تان خوب نیست. پاسخش تکان‎دهنده بود: چیدمانمان این‎طوری بوده، کتاب‎های قفسه‎های بالا هم کتاب‎های خوبی هستند، کتاب‎های دکتر شریعتی.

او کتب قرآنی را با دکتر شریعتی مقایسه می‎کرد. چقدر فهم او اندک به نظرم می‎آمد. اما بعد، فکر کردم دین را چگونه برایشان تبیین کرده‎ایم که انتظار فهم و درک افزون‎تر داریم؟

دینی که با گناهان کبیره و عذاب‎های اخروی تعریف شده است، دینی که خوفش بر رجایش پیشی گرفته، حجابش را در چند متر پارچه تعریف کرده نه در عفاف وحیا، به ناگزیر روزی با ورود هجمه‎ی تکنولوژی دشمن به یغما می‎رود. آخر دین، بهشت هم دارد و وفق و مدرا با مخالفان، نماز ادا که دارد، قضا هم دارد. همه‎ی دین سخت‌گیری نیست، آسان‎گیری‎هایش را نگفتیم که آسان جوانانمان را از دست داده‌ایم.

موضوعات: سبک زندگی
 [ 12:45:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت