آسمان علم


 
  سخنی با دوست امشب ...

 

 

سخنی با دوست امشب

شما بزرگوارتر از آنید که جسارت مرا نبخشید، می‎دانم که صمیمیت مدعی شیعه را می‎بخشید، که شما را دوست خطاب می‌کند، مرا ببخشید، دلتنگ بودم و کلمه‌ای بهتر از دوست نیافتم.
پرکشیدنتان مصادف شده است با عید ما ایرانیان، همان‎هایی‎که در جهان امروز به شیعه‌ی شما اهل‌بیت معروفند. پیش از تحویل سال نوی شمسی، دلم گرفته، دوست دارم گریه کنم. فکر کردم بیایم با شما صحبت کنم، با ادبیات خودتان با السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ. مگر پیامبر خاتم صلی‌الله‌علیه‌وآله به امت نفرمود: انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی، پس چرا امت پس از ختم رسل گفتند: حسبنا کتاب الله. مگر آیه‌ی تطهیر در شأنتان نازل نشده و پیامبر به کرّات برای امت نفرموده بود که پلیدی و ناپاکی از اهل‌بیت دور است و نگفته بود که اهل بیت کدام مردمند؟! پس چرا امت سخنتان را نشنیدند و تصدیقتان نکردند و نان به خونتان زدند و در کام فروبردند؟
شما که خانه‌تان جایگاه رفت‌وآمد فرشتگان است و وحی خداوند بر شما فرود آمده است، چرا مورد حسادت قرار گرفتید و فرصت نیافتید رحمت بی‌نظیرتان و علم بی‌کرانتان را به مردم برسانید، چرا گوشی نبود که علم را از خزانه‌ی آن دریافت کند؟
السَّلامُ عَلَیْکُمْ یا مُنْتَهَى الْحِلْمِ وَ أُصُولَ الْکَرَمِ، چگونه است که شما می‌توانید در برابر تمام بی‌مهری‌های امت صبور باشید و باز هم از خود کرامت نشان دهید؟ چگونه است که می‌توانید با تمام صفات زیبایتان در حاشیه بنشینید و برایمان دعا کنید و به ما بیاموزید که چگونه با شما دردودل کنیم؟
چه کسی گفته است که شما حاشیه‌نشین هستید؟ حکومت را از شما گرفته‌اند، کوچه‌ی بنی‌هاشم را برای همیشه خجل کرده‌اند، آخرینتان را عزادار همیشگی مادر قرار داده‎اند و یکی‌یکی شما را به شهادت رسانده‎اند تا دو روز دنیا را در قبضه‌ی قدرت خود قرار دهند و سروری کنند، اما نمی‌دانند شما بر قلب‌ها حکومت می‎کنید، نمی‌دانند جهان آینده جهان شماست و شیعیان شما. کاش شیعیانتان این‎را بدانند و آب در آسیاب دشمنتان نریزند.
چقدر دلم می‌خواهد در صحرای محشر آدم ظاهر شوم و سربند شیعه‌گری بر پیشانی داشته باشم و فرصت داشته باشم غرق‌شدن غاصبان حقتان را در عرق شرمشان ببینم که چگونه در مقابل مالک یوم الدین دست‎وپا می‌زنند و راه نجاتی هم ندارند.
ای باب ایمان امشب و چراغِ در تاریکی و پرچم تقوا و صاحب خرد، می‎شود امشب در شب هجرانتان برای فرج مولایمان دعا کنید؟ اوکه بیاید معدن‎های حکمت گشوده می‎شود، توحیدِ خالصانه تعریف می‌گردد، خودتان فرمودید او آشکارکننده‎ی امرونهی خداست، دختر خیابان انقلاب هم حتما او که بیاید به روسری‌اش احترام می‎گذارد، زیرا که منجی ما گفتار خدا را بر چشم می‎گذارد و خودش اول کسی است که به آن عمل می‎کند. او که بیاید حجاب را تعریف می‎کند و کسی برایش عنوان اختیاری و اجباری نمی‎گذارد. اوکه بیاد کنسرت‎ها بدون دف و نی و تار مولودی آمدنش را می‎خوانند، کارگردان نظام اسلامی حتما فیلم انا المهدی را می‎سازد، اما کسی جرئت اهانت به اورا نمی‎یابد. او که بیاید آدم‎ها به خاطر گرانی تخم‎مرغ شیشه نمی‎شکنند، کسی را کتک نمی‎زنند، نمی‎کشند،اوکه بیاید سارقان ولایت، محمدحسین‎ها را نمی‎کشند و خاک پای ابلیس را سرمه‎ی چشم نمی‎کنند. اوکه بیاید جهان رنگ دیگری به خود می‎گیرد.
ای صاحب علم امشب و وارث انبیاء، می‎شود در سال‌روز هجرتتان از خدا بخواهید اورا برساند؟ جهان دیگر تاب تحمل بلا را ندارد، دوری از خدایمان قلبمان را می‎فشارد. امشب از خدا بخواهید به قلب‎هایمان رحم کند و اورا برساند، چهان به خاک پای او احتیاج دارد.

موضوعات: ائمه معصومین
[سه شنبه 1396-12-29] [ 07:06:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  تریبون ...

 

یادداشت روز

تریبون

زمانی‎که فیلم یوسف پیامبر علیه‌السلام از تلوزیون پخش می‎شد، یک‎چیز برای من خیلی تأمل‎برانگیز بود. چه شد که خدای آمون سقوط کرد؟ این‎که خدای آمون، خدای دروغینی بود که مقهور اراده و قدرت خدای متعال قرار گرفت و از اریکه‎ی آقایی و سروری فروافتاد، امری قطعی و حتمی است. اما نکته‎ای در این سقوط ارزش و اهمیت و محل مراجعه‎ی مردم وجود داشت که برای من جای فکر داشت، عملکرد کاهنان معبد سه‎هزارساله. بیش از هر چیز عرض می‌کنم که ابدا قصد مقایسه‎ی کاهنان معبد آمون و روحانیان مسلمان شیعه را ندارم، زیرا این قیاس به نتیجه‎ی مطلوب نمی‌رسد

روحانیت شیعه همیشه محل رجوع مردم بوده است، چرا؟ یعنی چرا مردم به روحانیت اعتماد می‎کردند و برای حل مسائلشان به آن‎ها مراجعه می‎نمودند؟ اکنون که حکومت و تریبون در اختیار روحانیان است، وضع چگونه است؟ احترام و اعتماد مردم چه تغییری کرده و چرا تغییر کرده است؟

شاید یکی از دلایل مهم و اساسی این باشد که روحانیت وارد حاکمیت شده است. حکومت هم نقص‌هایی دارد که مردم این نقص‌ها را به حساب دین گذاشته و ناکارآمدی دین را نتیجه گرفته‎اند. در پاسخ به این علت می‎توان گفت: بله، حکومت نواقص فراوانی دارد، اما دلیل آن نقص و ناکارآمدی دین نیست، بلکه عملکرد روحانیت در تولید قوانین حکومتی متناسب با مقتضیات زمان است. روحانیت در طول این 40سال عمر انقلاب اسلامی که همه‎ی امکانات بسیج شده‎اند تا آن‎ها مدل حکومتی اسلام را براساس آموزه‎های شیعی نمایش دهند، در تولید قوانین کمی ضعیف عمل نموده‎اند.

هدف هر حکومتی و به ویژه حکومت علوی، برقراری عدالت اجتماعی، سیاسی، آموزشی، اقتصادی و فرهنگی است. یعنی هر کسی باید با توجه به استعداد و توانایی خود بهره‎ی مناسب و کافی از امکانات ببرد. از آن‎جایی‎که این عدالت تا حدود زیادی محقق نشده و روحانیت نیز در رأس امور هستند، نوک پیکان بی‎اعتمادی به سوی آنان نشانه گرفته شده است.

اما باید دانست هر حکومتی نواقصی دارد و تنها حکومتی که تمام موانع را برمی‎دارد و عدالت را در تمام ابعاد آن اجرایی می‎کند که رئیس آن، فردی معصوم و عاری از هرگونه خطایی باشد که ان‎شاءالله بشریت روزی آن‎را به چشم خواهد دید، همان‎روزی که مستضعفان زمین را به ارث خواهند برد و حکومت الهی به تمامی رخ می‎نماید.

اما این‎که حکومت نمی‎تواند عدالت را به‎طور کامل اجرا کند، عذری برای عمل نکردن به وظیفه نیست. روحانیت، دو وظیفه‎ی اصلی دارد: 1-مجاهده‎ی علمی و تربیت عالمانی که بتوانند تمدن نوین براساس آموزه‎های اصیل شیعی تنظیم و ارائه کنند. 2-تریبت طلابی اخلاق‎مدار که برای تربیت دینی مردم بتوان روی آن‎ها حساب کرد، طلابی که وقتی به عنوان مبلغ در میان مردم حاضر می‎شوند باعث سرافکندگی نباشند و رفتارشان مناسب شأن روحانیت اصیل شیعی باشد.

 به نظر می‎رسد 40سال بسیج امکانات آموزشی و پژوهشی حوزه‎های علمیه برای تربیت عالمان تراز انقلاب و پسا انقلاب کافی نبوده است. زیرا اگر کافی بود، همان‎گونه که اساتید می‎فرمایند، نباید چندهزار قانونِ نیازمندِ تبیین در قوه‎ی قضائیه وجود داشته باشد.

اشکال کار شاید این باشد که توجه حوزه به جذب حداکثری طلبه بیش‎تر از کیفیت بوده است، چراکه، به خصوص در سال‎های اخیر، سیل عظیم طلبه به حوزه وارد می‎شود، اما به همان نسبت با خیل عظیم خروجی مواجه نیستیم که مصداق شیخ اعظم و یا مرحوم آخوند باشد. امروزه وقت  و انرژی طلاب علوم دینی صرف تولید فقه نظام‎ساز، میارزه با جریانات انحرافی و معنویت‎های نوین، کشف آموزه‎های قرآنی متناسب با شرایط روز نمی‎گردد که بتوان توقع داشت شیخ اعظمی بنشیند و کتاب فقه و اصولی متناسب با زمان حاضر بنویسد، بلکه وقت و انرژی طلاب یا صرف تأمین معاش می‎گردد یا حداقل دغدغه‎ی معاش خانواده مانع بزرگی است که آن‎ها شیخ اعظم دیگری بشوند و یا درحال پرکردن رزومه‎ی علمی، پژوهشی و فرهنگی خود هستند.

امروزه، متأسفانه، غم رزومه غم بزرگی است. طلبه برای کار طلبگی باید رزومه‎ی قوی داشته باشد، دوره‎های گذرانده، مقالات علمی_پژوهشی، زبان‎های خارجی و … وقت طلاب را به خود اختصاص داده که اغلب نیز بی‎نتیجه است و عده‎ی کمی از طلاب می‎توانند از این رزومه مختصر بهره‎ای ببرند. ازسوی دیگر، این رزومه‎ها کم‎تر به سبد خانوار وارد می‎شود و نهایتا به دانش طلاب می‎افزاید و مرجع مقالات دیگر طلاب می‎گردد.

نکته‎ی بسیار مهم آن است که شکاف طبقاتی در میان طیف روحانیت در حال وقوع است. این شکاف طبقاتی از یک‎سو بین روحانیت و مردم جدایی انداخته است، و از سوی دیگر، بین روحانیان نیز دهک‎های طبقاتی بروز نموده است؛ برخی روحانیان، بی‎دغدغه‎ی نان، برای طلابی که با این دغدغه خوگرفته‎اند نسخه‎ی مجاهده‎ی علمی، تهذیب اخلاقی و ساده‎زیستی می‎پیچند. ماشین‎های گران‎قیمت، خانه‎های شمال شهر، تحصیل فرزندان در خارج کشور و مواردی از این قبیل هم از چشم مردم دور نیست و هم از نگاه روحانیان و طلابی که در پی دین و خدا به حوزه آمده‎اند. نکته‎ی مهم این است که اشرافیت، شایسته‎ی روحانیت نیست.

تهذیب اخلاق نیز آن‎گونه نیست که باید باشد، وگرنه روحانی هنگام اذان، نماز را بر هرکاری ترجیح می‎دهد، روحانی، موسیقی گوش نمی‎دهد، موسیقی حرام و حلال برای او معنا ندارد، کف‎زدن را بر صلوات ترجیح نمی‎دهد، سرقت علمی نمی‎کند، مقاله و کتاب دیگری را به نام خودش چاپ نمی‎کند. مردم یک‎مورد بی‎اخلاقی از روحانیت ببینند آن‎را پای دین می‎گذارند و فاتحه‎ی دین و دین‎داری را می‎خوانند، چه برسد که هر روز شاهد تعداد بیشتری از این بی‎اخلاقی‎ها باشند.

به نظر می‎رسد مسئولین حوزه، چه خواهران و چه برادران، باید برای این دو بخش برنامه‎ریزی بهتری کنند. نخبگان حوزه، اعم از طلاب سطوح عالی و خارج و اساتید، را زیر چتر حمایتی خود گرفته و از همه‎ی امکانات، البته با تدبیر، نهایت استفاده را ببرند و فقه تمدن‎ساز را تدوین نمایند. از سوی دیگر عالمان اخلاق همت کنند و طلاب را اخلاقی‎تر تربیت نمایند.

البته پرواضح است که حوزه عالم دینی و اخلاق‎مدار کم ندارد، اما توقع این است که طیف اندک روحانیت که رفتاری شایسته‎ی روحانیت اصیل ندارند، اصلاح شوند. زیرا مردم، همیشه ضعف‎ها را می‎بینند و قوت‎ها هرچند افزون، از تیررس نگاه آن‎ها دور می‎مانند.

سخن آخر این‎که: مردم تا زمانی تریبون را در اختیار روحانیت قرار می‎دهند که آن‎ها را حافظ منافع دین و دنیای خود بدانند، خطاها افزون شود و عدالت اجتماعی و اقتصادی را نبینند، تریبون را می‎گیرند وبه دست طیف دیگری می‎دهند، رودربایستی هم ندارند.

موضوعات: یادداشت روز
[یکشنبه 1396-12-27] [ 08:47:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  معنویت نوین ...

 

معنویت نوین

جهان با ظهور هر پیامبری تمدن جدیدی ساخته است. تمدن پیامبران برگرفته از آموزه‎های الهی است که براساس طراحی خداوند و متناسب با فطرت بوده است.
در تمام برنامه‎های پیامبران عنصر مبارزه با ظلم ظالمان و انحرافات عقیدتی جایگاه ویژه داشته است. اهمیت مبارزه علیه ظلم اعتقادی به‎گونه‎ای است که پیامبری هم‎چون موسی علیه‎السلام را از کاشانه‎اش می‎راند، عیسی علیه‎السلام را آواره می‎کند و محمد صلی‎الله‎علیه‎وآله را دست به دامان هجرت می‎نماید.
خدایی که با همین پیامبران با بندگانش سخن گفته، البته، نیل را برای موسی می‎شکافد، مسبح را عروج می‌دهد و محمد صلی‎الله‎علیه‎وآله را جاودانه می‎سازد.
جبهه‎ی مخالف پیامبران نیز با در دست گرفتن علم طغیان و پشت سر ارباب بزرگشان، ابلیس، راه بر تمدن فطری پیامبران بستند و هیچ‎گاه از راه‎زنی دست برنداشتند. این قُطّاع طریق راه پیامبران همان‎گونه عمل می‎کنند که روزی در صحنه‎ی قالوا بلی ابلیس در برابر خداوند عمل کرد.
امروز عصر پس از پیامبران است، عصر دوری از منبع وحی، عصر خرافه‎ها و معنویت نوین. مبارزه‎ی ابلیس، این رانده‎شده‎ی درگاه الهی، در دوره‎ی موسی با سحر و جادو، در دوره‎ی عیسی با پزشکی و در دوره‎ی محمد صلی‎الله‎علیه‌وآله با شعر و ادب بود؛ معجزات پیامبران نیز برای تألیف قلوب مردم با همین گزینه‎ها بوده است.
امروز که به غیبت آخرین ذخیره‎ی خداوند عادت کرده‎ایم، عصری است که شیطان راه جدبدی برای مبارزه علیه حق یافته است. تشنگی مردمان را برای درک خدا دیده برایشان خدا را تفسیر می‎کند. برنامه‎ی او بلندمدت است. قرن‌ها قبل، برخی سر کلاس توحیدش نشستند و اورا استادی عاشق یافتند، اسیر مکر و حیله‎اش شدند و به دار اناالحق آویخته، همان که توقیع شریف بر لعنش وجود دارد.
امروز، پیروان همان شیخ شهید خاک پای ابلیس هم نمی‎شوند و می‎گویند کاری به کار او نداشته باشبد.
زمانی خانقاه ساختند و از مسجد و حسبنیه رفتند که نمازشان بشود سماع و اذانشان غنا. خاتقاه رفتند که گوشه‎ی عزلت بجویند، سبحانی ما اعظم شأنی بگویند و کرامتشان این باشد که اژدها بر دست، سوار بر شیری در بیابان بروند.
امروز، اما، نام خانقاهشان را حسینیه می‎گذارند، شیعیان حضرت امیر علیه‎السلام را می‎ربایند و به آن‌ها می‎گویند در ولایت عدد نیست و هر دوره‌ای ولیّ خودش را دارد و امام زمان تو همین قطب خال به لب است.
بدانیم وقتی محصولات دامداران را می‎خریم، کیک و کلوچه‎ی پچ پچشان را می‌خوریم، برنج محسنشان را در عزاها و عروسی‎هایمان دم می‎کنیم که قد بکشند و آبروداری کنند، سرمایه‎شان را افزون می‎کنیم. آن‎ها با این سرمایه روزی کتاب‎های ادبیاتمان را با درس‎های عین‌القضات و شبلی و بایزید پر می‌کنند و اعتقاد جوانانمان را می‌دزدند، روز دیگر با استکبار دست می‎دهند، مثنوی تفسیر می‎کنند و مساجد و حسینیه‌هایمان را آتش می‌زنند. روز سوم نیز با سرمایه‌ای که برایشان انبار کرده‌ایم، اسلحه می‌خرند و محمدحسین‌هایمان را می‌کشند.
این معنویت نوین عصر ماست، هشیار باشیم.

موضوعات: ابلیس, آسیبهای اعتقادی
[پنجشنبه 1396-12-03] [ 10:51:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت